مطلب آن است كه سابقاً از اكثر كتب معتبره ايشان و از « صحيح » بخارى ومسلم مذكور شد كه هيجده نفر از مشاهير صحابه وقاطبه بنى هاشم از بيعت ابو بكر تخلّف نمودند ، زيرا كه امامت را حق على مىدانستند و پاى اين طايفه كه بيرون رود ، به غير چند نفر از ارباب غرض وطالبين جاه و بعضى از اغبياء و اجلاف عرب كه از اهل معرفت وتحمّل علوم نبويّه نبودند ، ديگر كه باقى مىماند ؟ و آيا اين جماعت همان جماعت نيستند كه اجماع بر قتل عثمان كردند و آيا اين جماعت آن جماعتى نيستند كه بر گِرد معاويه طاغى ياغى جمع شدند و آيا اين جماعت امثال جماعتى نيستند كه بيعت با يزيد كافر جاحد شقى كردند وسلاله نبوّت را به ظلم شهيد كردند ، اگر اجماع وبيعت ايشان حق باشد بايد قتل عثمان بر حق باشد ، زيرا كه دانستى كه ايشانى كه داخل بيعت ابو بكر بودند با علاوه جمعى ديگر داخل در اجماع بر قتل عثمان بودند و همين از براى بطلان مذهب ايشان كافى است وبسيارى از ايشان در نزد معاويه بلكه يزيد هم بودند وتخلف از بيعت واطاعت حضرت امير نمودند اگر در بيعت و اجتماع امثال اين جماعت حجّتى باشد بايست گوساله پرستى بنى اسرائيل بر حق باشد ، زيرا كه بنى اسرائيل كه اجماع بر سامرى نمودند وگوساله پرستيدند ومخالفت هارون نمودند به اضعاف مضاعف بيش از اين جماعت بودند وحديث متواتر متفق عليه بين الفريقين كه پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) به حضرت امير ( عليه السّلام ) مىفرمود كه : « انت منّى بنزلة هارون من موسى » اشاره واضحه وكنايه صريحه است بر اين كه اميرالمؤمنين ( عليه السّلام ) در ميان اين امّت كه مخالفت او را خواهند كرد واطاعت او را خواهند ( نخواهند ) نمود مثل حال هارون خواهد بود كه بنى اسرائيل مخالفت او را كردند وعبادت گوساله سامرى نمودند .
مجملاً مخالفت نمودن بعضى از صحابه يا اكثر ، وكتمان نمودن ايشان نصّ را ومتمسّك نشدن ايشان به آن ، مطلقاً دلالت بر عدم نصّ وحقّيت ابو بكر نمى كند

159