وجود تسليم اين مقدمات دعوى نمى توانند كرد كه انصار در آن مجلس اين سخن گفته باشند ، پس عاقل متحدّس منصف بى غرض را هم چون آفتاب روشن شد كه نصّ در خلافت على ( عليه السّلام ) نبوده و حضرت امير خود حقّيت اجماع مهاجر وانصار بر خلافت ابو بكر مسلّم داشت ، پس دعوى نصّ باطل است وخلافت ابو بكر حق صريح « اطفىء المصباح فقد طلع الصباح » و ما در كتاب « مناظرات سنى وشيعه » اين مقصد را در كلام منظوم به غايت مبين [ كردهايم ] و از آن جمله اين ابيات « كتاب مناظرات » است : از پس مصطفى به نصّ جلىّ * گر بر امّت خليفه بود ، على از چه انصار در سقيفه شدند * به طلبكارى خليفه شدند نصّ اگر بودى از شه ابرار * كى پس از او مهاجر وانصار اختلاف ونزاع مىكردند * بر خلاف اجتماع مىكردند اين است دليلى قوى صريح بر اين كه نصّ نبوده - انتهى - . مخفى نماند كه اين مزخرفات اين مرد همگى ناشى است از محض عصبيّت وجهل و بى خبرى از آن چه در كتب معتبره وصحاح خودشان رسيده و از حدّ تواتر گذشته ، زيرا كه دانستى كه نصوص جليّه كه از كتب ثقات ومعتبرين ايشان روايت شده از تواتر بالمعنى تجاوز نموده و در صراحت دلالت بر خلافت بلافصل شاه ولايت به حدّى است كه هر صاحب بصيرتى آن را انكار نمى تواند نمود و آن چه گفته كه اگر نصّ جلىّ بر خلافت مرتضى على ( عليه السّلام ) مىبود بايست در روز سقيفه در باب خلافت منازعه نشود و احدى نگويد كه پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) نصّ بر خلافت على نموده . جواب آن اين است كه عظماء و اجله و اهل ديانت از صحابه هيچ يك در سقيفه نبودند و اگر بعضى بودهاند ، البته گفتهاند كه پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) نصّ بر على ( عليه السّلام ) كرد و كسى از ايشان نشنيده است يا از خوف وتقيّه هيچ نگفتهاند ودليل بر اين