گوش زد ايشان شد ، چرا منع نفرمودند ، در كدام كتاب از كتب فريقين از حضرات ائمه معصومين ( عليهم السّلام ) اين سخن رسيده كه بفرمايند اين طايفه مذهب تازه به ما اسناد نمودهاند ؟ شما اى سنّيان مانع ايشان شويد و اگر اين مذهب منسوب به ائمه نمى بود ، بايست هر يك از ائمه كه بعد از انعقاد چهار مذهب در فروع بودند ، مقلّد يكى از آن چهار باشند وحال اين كه اين را احدى نگفته اگر از اين مرد بپرسند كه امام رضا ( عليه السّلام ) حنفى بود يا شافعى يا مالكى يا حنبلى نمى دانم در جواب چه خواهد گفت . اگر بگويد هيچ يك نبود پس بنابر اعتقاد ايشان خرق اجماع كرده خواهد بود و اگر گويد يكى از ايشان بود ، كاذب ومفترى خواهد بود . وبالجمله بر عقلاء و ارباب هوش قبح اين سخن ظاهر است وحال اين كه اين سخن را احدى از اكابر ومعارف اهل سنّت نقل نكرده و احدى از ايشان متعرض ذكر اين كلام واهى نشده بلى مير مخدوم صاحب « نواقض الروافض » كه در سخنان لغو گفتن بى نظير بوده و از تتبع اخبار و آثار عارى بوده ومع ذلك از امراء شيعه ضرب معقولى ديده و به اين جهت عداوت به شيعيان به هم رسانيده از راه لجاج وعناد اين سخن لغو را گفته ، و اين مسكين بى خبر نيز تابع او شده واعاظم اهل سنّت اعتراف نمودهاند كه اين مذهب منسوب به ائمه اثنى عشر است از آن جمله ابن اثير جزرى شافعى كه از مشاهير علماء ايشان است در « جامع الاصول » گفته است كه مجدّد ومروّج مذهب اماميه در مائه ثانيه على بن موسى الرضا ( عليه السّلام ) بوده است وذهبى كه از جمله متعصّبان اهل سنّت است در كتاب « ميزان » گفته است كه علماء رجال وحديث اهل سنّت اصبغ نباته را شيعه مىدانند وبنابراين حديث او را متروك داشتهاند و شكى نيست كه اصبغ نباته از اصحاب حضرت مرتضى على ( عليه السّلام ) بود ، پس از كلام او معلوم مىشود كه مذهب تشيّع در عصر حضرت على ( عليه السّلام ) بود ، پس قول اين مرد كه مذهب تشيّع از موضوعات مجوس است در نهايت سخافت است ، زيرا كه صاحب « نواقض » كه اين قول را گفته است كه آن