بطلان قياس و آراء سنّيان است . پس جميع اين اخبار دلالت مىكند كه اين مذهب منسوب به ائمّه اثنى عشر است وشكّى نيست كه از اين اخبار و ساير آثارى كه از سلف به خَلَف رسيده و بر سبيل شياع و تواتر از هر طبقه به طبقه ديگر پيوسته به انضمام استماع بعضى از بعض بر سبيل مشافهه ، يقين قطعى حاصل مىشود كه مذهب اماميه منسوب به حضرات ائمّه معصومين است . نمى دانم طريق علم مالكيه به مذهب منسوب به مالك وطريق علم حنيفه به مذهب منسوب به ابو حنيفيه وطريق علم شافعيه به مذهب منسوب به شافعى وطريق علم حنابله به مذهب احمدحنبل ، آيا غير از اين طرقى است كه مذكور شد چگونه ايشان از بعضى كتب و استماع خلف از سلف كه فلان مذهب منسوب به ابو حنيفه است ، جزم به آن مىكنند و از اين همه كتب و اخبار و نقل اين جم غفير از اصحاب و علماء اخبار ( اخيار ) كه طريقه حضرت صادق ( عليه السّلام ) فلان است ومذهب او اين است جزم نمى كنند ، اگر مطلع از كتب و اخبار ومشايخ شيعه نيستند ، اول تتبّع كنند بعد از آن آن چه خواهند گويند و خود را مانند يهود يا نصرانى يا مجوس ننمايند كه بدون علم واطلاع از تواترات وقطعيات مسلمين آن را انكار مىكنند و اگر مطلع هستند ومع ذلك انكار مىكنند واى بر ايشان كه از راه عصبيّت وعناد انكار چنين امر بديهى مىكنند و از خدا و پيغمبر و ارواح ائمه معصومين ( عليه السّلام ) شرم نمى كنند كه مذهب ايشان را نسبت به مجوس مىدهند چگونه مىتواند شد كه اين همه اصحاب كه در عصر ايشان بودند و اين همه احاديث و اخبار از ايشان نقل كردند و اين مذهب را به ايشان اسناد دادند كاذب ومفترى باشند . و بر فرض تسليم كه مىخواستند در اسلام [ اختلاف ] به هم رسانند چگونه مىشود كه ائمه اثنى عشر مطلع از آن نشوند كه اين همه اصحاب مذهب تازه به ايشان اسناد دادهاند ، امرى به اين اشتهار چگونه گوش زد ايشان نمى شد و اگر