ملك را به قوت دين گرفتهاند و تا اختلاف در دين ايشان پديد نياوريم ملك ايشان ضعيف نمى گردد ، پس گفتند كه : علاج ، آن است كه تبعيت دين ايشان كنيم وببينيم كه از چه راهى در دين ايشان خلل پيدا مىتوان كرد ، لهذا بعضى از ايشان در ابواب شريعت تأمل كردند و هيچ مدخل خلل نيافتند ، آخر گفتند : در اين باب هيچ طريقى نيست الّا آن كه عادت مردم آن است كه اگر ايشان را ملكى يا جاهى باشد ، مىخواهند كه آن ملك به اولاد واقارب ايشان منتقل گردد و اين اصحاب محمّدملك وپادشاهى او را بعد از او به اولاد واقارب او ندادند و به بيگانگان دادند ، بياييد تا از اين راه رويم كه ايشان ظلم بر آل محمد ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) كردند و حق ايشان را باطل كردند و با وجود اولاد واقارب به ديگران دادند ، پس سخن رفض در ميان آوردند و اختلاف وخلل از آن پيدا شد . اين است سخن شهرستانى . و از اين جا معلوم شد كه اصل اين مذهب ، مجوس پيدا كردهاند تا اختلاف در ميان امّت محمد ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) اندازند و الحمد للّه علماء اسلام در هر وقت قائم مقامند به حق و آن چه حق است اظهار و بر مردم روشن مىگردانند - انتهى . مخفى نماند كه آن چه اين مرد گفته است كه نصّ جلىّ شيعه بر امامت مرتضى على منحصر است به احاديثى كه در فضيلت آن حضرت وارد شده ، بر عقلا ، ضعف آن ظاهر است ، زيرا كه هيچ يك از مشايخ ما رضوان اللّه عليهم ، احاديث فضيلت آن حضرت را از براى اثبات امامت آن حضرت ذكر نكردهاند ، بلكه بعضى از احاديث كه دلالت بر افضليت آن حضرت مىكند ذكر كردهاند كه افضليت آن حضرت را ثابت كنند و از افضليت كه يكى از طرق اثبات امامت است در نزد ايشان امامت آن حضرت را ثابت كنند به نحوى كه ما نيز ذكر كرديم و هيچ يك از اخبار فضيلت را ايشان نصّ جلىّ وخفى نمى دانند ، بلكه نصوص جليّه وخفيّه كه ايشان دارند به سواى احاديث فضيلت وافضليت است