* * * قال : وامّا دليل شيعه بر نصّ جلى بر وجه تفصيل آن كه استدلال نموده اند به كتاب وسنّت و آن آيات و احاديث ما است كه در فضيلت حضرت مرتضى على ( عليه السّلام ) و اهل بيت وارد شده ونزد عالم به عربيت معلوم است كه هيچ يك از آن ها نصّ جلّى نيست وعلماى اهل سنّت همه را در كتب كلام ياد كردهاند و از هر يك جواب ها گفتهاند و در اين مقام حاجت بسط نيست ومجمل سخن در باب جماعت شيعه كه بدين بدعت مبتلايند آن كه ايشان تا مىتوانند به طريق عناد سخن مىگويند و احاديث صحيح را به انكار مقابله مىكنند و علماء اسلام را كه اساطين شرعند تكذيب مىنمايند و به شبهه هاى باطل وحديث فراهم بسته وافسانه هاى فراهم نهاده پيش عوام مسلمانان مىآيند و چون آن را رواجى نمى بينند حديثى چند كه در فضايل حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السّلام ) آمده است ، ذكر مىكنند و آن ها را دليل بر هواى خود قرار مىدهند و در صحابه طعن مىكنند وطعن در صحابه موجب هدم بناى اسلام است وخلاصه سخن ايشان آن كه بعد از موت آن حضرت اندك كسى بر صراط مستقيم ماند و باقى ديگر همه اهل خلاف وفسادند . ومحمّد شهرستانى در كتاب « ملل ونحل » گفته كه اصل مذهب رفض از آن جا خواسته كه يزدجرد شهريار كه در زمان خلافت عمر مدائن را گذاشت و بيرون رفت تمامى اكابر مدائن را كه حكماء و علماء بودند ، محبوس نموده همراه خود به خراسان برد و چون يزدجرد در خراسان كشته شد ، ايشان جزيه قبول كرده به مدائن آمدند و در دست اهل اسلام خوار بودند وعار جزيه را تاب نمى آوردند با يكديگر مشورت كردند وگفتند ما همگى حكماييم ، تدبيرى بايد كرد كه در ملك وپادشاهى عرب خللى پديد آوريم . جمعى از ايشان گفتند كه : عرب اين