كه : اعلم امّت من على بن ابى طالب ( عليه السّلام ) است . و به اين مضمون است حديث مشهور بين الفريقين كه ترمذى در « صحيح » روايت كرده است كه پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) فرمود كه : « أقضى امّتى علىّ » يعنى در قضاء و اجراء احكام الهى على ( عليه السّلام ) داناتر است از جميع امّت من . وترمذى تصريح نموده كه اين حديث صحيح است . وشكّى نيست كه قضا محتاج است به جميع علوم . پس هرگاه او در قضا بر همه راحج باشد در همه علوم بر همه فايق خواهد بود ، همچنان كه فخر رازى در « اربعين » اعتراف به آن نموده . و از جمله اخبارى كه در اين مطلب صريح است ، حديث مشهور متواتر بين الفريقين است كه ثعلبى و ابن مغازلى شافعى نيز روايت كردهاند كه پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) فرموده : « انّا مدينة العلم وعلى بابها ولا توئى البيوت إلّا من أبوابها » يعنى من شهر علمم وعلى در آن است و به هيچ خانه نبايد داخل شد مگر از در آن . و در « مناقب » ابن مغازلى روايت شده كه پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) فرموده كه : وقتى كه به نزد پروردگار رفتم با من تكلّم نمود و اسرار گفت : و هيچ به من نگفت ، مگر آن كه من آن را به على گفتم . پس على درِ مدينه علم من است ، بعد از آن به حضرت امير ( عليه السّلام ) گفت : يا على صلح تو صلح من است وجنگ تو جنگ من است و تو بعد از من واسطه خواهى بود ميان من وميان امّت من ، هر چه از من خواهند بايد از تو بطلبند و بايد رو به تو آرند . و احمد بن موسى بن مردويه از ام سلمه روايت كره كه گفت : ديدم پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) وعلى ( عليه السّلام ) را كه دست يكديگر را گرفته و سر به گوش هم گذاشته از صبح تا ظهر با يكديگر حرف مىزدند و با هم راز مىگفتند و در آخر حضرت امير ( عليه السّلام ) برخاسته گفت : بروم وبكنم . فرمود : بلى . بعد از آن حضرت رسول ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) گفت : جبرئيل از نزد پروردگار آمده و در جانب راست من نشسته بود وعلى در جانب