و حق تعالى مطلع وعالم است كه در هر وقتى كدام شخص اصلح است از براى خلافت بندگان و بايد عقلا تأمل كنند كه چگونه پرده عصبيّت ديده بصيرت اين مرد بى انصاف را پوشانيده كه نسبت جهل به خدا ورسول داده و مردم را داناتر و به صلاح حال خود خبيرتر از خدا ورسول دانسته وهرگاه تواند شد كه پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) كه امور و احكام او به امر و تعليم [ خدا است ] خطا كند و كسى را كه صالح امّت نباشد او را صلاح ايشان بداند و بر ايشان امام كند ، چگونه نمى تواند شد كه امّت خطا كنند و كسى را كه صلاح ايشان نباشد تعيين نمايند . و آن چه را اين مرد گفته كه اگر پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) يكى از اهل خود را نصب مىكرد امر خلافت در ميان ايشان مثوارث شدى وگاه بود غير مستحق از ايشان پيدا شدى ودعوا كردى ومع ذلك ملوك عالم قصد ايشان كردى و اهل بيت آن حضرت را بر طرف كردى از قبيل خيالات اهل بنگ است كه از اختلال دماغ ناشى مىشود ، زيرا كه امرى كه از جانب خدا باشد وتعيين آن از جانب الهى و حضرت رسالت پناهى باشد ، ديگر ادعاى غير مستحق چه ضرر مىرساند و بعد از آن كه پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) به امر خدا نصّ بر هر يك از خلفاء خود بكند همچنان كه كرد وشيعه اماميه معتقد آن است ديگر ادعاى مبطلى چه ضرر به آن مىرساند و كدام يك از تابعين پيغمبر دعواى او را مىشنوند و بعد از آن كه خدا كسى را به جهت خلافت نصب كند البته حفظ او را مىكند و به نحوى كه صلاح مىداند حمايت او را مىكند تا از سلاطين جور و اهل بغى ضرر به او نرسد چه شبههاى نيست در اين كه اهل بغى وملوك كفار در صدد قصد و ضرر خليفه مسلمين و اهل اسلام مىباشند ، خواه خليفه از اهل بيت پيغمبر باشد يا نه وخواه به نص خدا ورسول منصوب باشد يا نه پس نصب ننمودن پيغمبر در اين خصوص فايده نمى كند . وامّا طريق عصمت در پيش ثابت كرديم كه امام بايد معصوم باشد و به اتفاق