فرمود كه شما برويد ، بيعت كنيد ، زيرا كه ايشان مرا مضطر كردهاند ميان اين كه به ايشان بيعت كنم و حق مرا به ظلم ببرند يا مقاتله كنم ومسلمانان متفرق ومرتد شوند ، پس من اختيار ظلم بر خود و غصب حق خود كردم كه مسلمين متفرق نشوند ، هر چه خواهند كنند . ومخفى نيست كه جميع اين اخبار كه مشايخ وعلماى ايشان نقل كردهاند صريح است كه بيعت آن حضرت وبنى هاشم به جبر واكراه شد وايشان را مجبور بر بيعت كردند و در اين باب اخبار از طرق ايشان بى حدّ ونهايت است و اين رساله ذكر گنجايش همه را ندارد ، ولهذا به همين قليل اكتفا شد . ومخفى نيست كه بيعتى كه بر سبيل جبر واكراه واقع شود ، هيچ اعتبارى در آن نيست وعلماى اصول اهل سنّت تصريح كردهاند كه اجماعى كه بعضى از اهل حلّ و عقد از راه خوف وترس داخل آن شده باشند ، اعتبار وحجّتى در آن اجماع نيست و صاحب « نوافض الرواقض » با وجود شدّت عصبيّت اذعان كرده است كه : بر خلافت ابو بكر اجماع منعقد نشد ، و گفته است كه چون سعد ابن عباده و بعضى ديگر مخالفت كردند ، اجماع متحقّق نشد امّا چون اكثر صحابه بر آن اتفاق كردند ، لهذا شهرت عظيمه متحقق شد و اهل ايمان بايد متابعت شهرت كنند و در هر امرى كه بيشتر مسلمانان داخل آن شدند بايد ديگران هم داخل شوند . و بر عقلا مخفى نيست كه بعد از تسليم آن كه اجماع بر خلافت ابو بكر منعقد نشد ، ديگر چه لزومى دارد كه كسى مخالفت آن نكند و چه حجّتى در شهرت است با وجود تصريح جميع علماء فريقين به عدم حجيّت شهرت همچنان كه در كتب اصول مقرّر است ، اگر عدم حجيّت شهرت به حدّ اجماع نرسيده باشد ، شكىّ نيست كه به حد شهرت عظيمه رسيده است ، پس اگر شهرت حجّت باشد از حجيّت آن عدم حجيّت آن مىرسد ، زيرا كه مشهور آن است كه