ثابت مشهور به ذوالشهادتين و ابو الهيثم تيهان و سهل بن حنيف و عثمان بن حنيف و ابو تراب انصارى وجابربن عبدالله انصارى و حذيفه بن اليمان وسعدبن عباده وقيس ابن سعد و عبد اللّه بن عباس . و از آن جمله قاطبه بنى هاشم از بيعت ابو بكر تخلف كردند و احدى از ايشان قائل به خلافت ابو بكر نشد ، همچنان كه بخارى در « صحيح » خود كه اعظم كتب معتبره ايشان است ، تصريح كرده وبيعت ننمودن قدوه ايشان يعنى اميرالمؤمنين ( عليه السّلام ) اظهر از آن است كه محتاج به بيان باشد و نمى دانم با وجود مخالفت على وعباس و جميع بنى هاشم ومخالفت اين هيجده نفر اجله صحابه كه در شأن هر يك خصوص سلمان و ابو ذر ومقداد وعمّار وحذيفه اخبار كثيره در مدح وجلالت قدر و مرتبه او رسيده همچنان كه در كتب معتبره ايشان مسطور و بين الفريقين مسلّم ومشهور است ، چگونه اجماع منعقد مىشود و آيا بعد از بيرون رفتن ايشان با طايفهاى [ جز ] از اجلاف عرب وفرقهاى از عوام خدانشناس ديگر كسى مىماند و چه اعتبار وحجّتى است در مخالفت وموافقت امثال اين جماعت آيا كسى شبهه دارد كه عوام و امثال اعراب باديه نشين بعد از آن كه شخص بى دينى دعوايى باطل بكند و چند نفر تصديق او كنند و بر او بگروند ، البته ايشان نيز رو به او مىآورند ، بعضى به جهت طمع وبرخى به سبب ضعف درك ؟ آيا نشنيدهاى كه بعضى در لباس تلبيس بر آمدهاند وامرى بر بعضى مشتبه كردهاند و به اين سبب جم غفير از گروه عوام بر او جمع آمده ومعتقد او شده ؟ آيا نديدهاى كه پادشاه ظالمى جمعى معين وانصار كه به فعل او مىباشند ، به هم رسانيده و بعد از آن اكثر مردم طوعا وكرها مطيع ومنقاد او شده . و بر عقلا مخفى نيست كه در اتفاق اين جماعت وهجوم ايشان بر شخصى مطلقا ظنى به حقّيت او به هم نمى رسد ، چه جاى اين كه علم به هم رسد . و اهل سنّت چون مخالفت اين جماعت كثيره را نتوانستهاند انكار كرد به [ خاطر ] ثبوت آن از طرق خودشان ، گفتهاند كه اين جماعت يعنى على وبنى