به نحوى كه احدى از ايشان مخالفت نكند و در بيعت با ابو بكر اجله اصحاب ورؤساء ايشان مخالفت كردند و ما اشخاصى را كه مخالفت كردهاند واكابر واعاظم علماى ايشان اقرار واعتراف به مخالفت ايشان نموده و در كتب معتبره خود ذكر كردهاند ، اين جا نقل مىكنيم كه با وجود اين چگونه اين طايفه خجل نمى شوند كه مىگويند : اتفاق جميع اهل حلّ و عقد منعقد شد بر خلافت ابو بكر وچگونه عقل خود را در آن قضيه حَكَم نمى كنند و خود را در وادى تعصّب وتقليد اسلاف خليع العذار مىكنند و آن چه تصريح به نقيض آن مىكنند ، مىگويند و از خدا شرم و از پيغمبر آزرم نمى كنند . و از آن جمله سعدبن عباده كه بزرگ انصار بود با پسرش مخالفت كردند ، همچنان كه در كتاب « استيعاب » و در كتاب « اصابه » ابن حجر عسقلانى و « تاريخ » بلادرى و « روضة الصفا » مسطور است و همه تصريح كردهاند كه سعد و پسرش با هيچ يك از ابو بكر وعمر بيعت نكردند وسعد فرار نموده به شام رفت و در آن جا مىبود تا زمان خلافت عمر ، خالدبن وليد او را كشت و اگر گويند سعد از ارباب حلّ و عقد نبود گوييم كه در امر امارت وسلطنت امراء وسرداران البته داخل در اهل حلّ وعقدند ، همچنان كه فضل بن روزبهان تصريح به آن نموده وشكّى نيست كه در آن وقت بزرگ ورئيس كه امراء لشكر بودند ( كذا ) سعد بود و در كتاب « استيعاب » مذكور است كه سعد وطايفهاى از خزرج وطايفهاى از قريش از بيعت ابو بكر تخلف كردند . و از آن جمله هيجده نفر كه عظماء اجله صحابه بودند ، تخلف كردند وبيعت نكردند . همچنان كه ابن قتيبه كه از جمله اكابر علماء ايشان است نقل كرده است كه : هيجده نفر از صحابه با ابو بكر بيعت نكردند ورافضى وشيعه على بن ابى طالب بودند ، بعد از آن به اين تفصيل ايشان را شمرده است ، سلمان و ابو ذر ومقداد وعمار وخالدبن سعيدبن عاص وبريره اسلمى و ابىّ بن كعب و خزيمة بن