نام کتاب : دلائل الصدق لنهج الحق ( فارسي ) نویسنده : الشيخ محمد حسن المظفر جلد : 1 صفحه : 494
اشكالى ندارد . احتمال دارد كه عمر جواز آن را نمىدانسته و پيامبر ( ص ) به او ياد داده است . روايت غزالى هم اگر صحيح باشد ، احتمال حمل آن بر جواز مطلق لعب يا فقط در ايّام عيد مىرود و ممكن است كه پيامبر ( ص ) براى ضرورت تشريع بدان گوش فرا مىداد تا بر مردم معلوم شود كه لهو حرام نيست و شايد عمر از شنيدن آن امتناع مىكرد ، و پيامبر ( ص ) هم او را بر شنيدن آن اجبار نكرده است تا معلوم شود كه اولى در لهو ترك آن است ولى پيامبر ( ص ) براى ضرورت تشريع بدان گوش مىداد . آيا از اين لازم مىآيد كه عمر از پيامبر ( ص ) برتر باشد و حال اينكه عمر از افراد امت پيامبر ( ص ) و از كسانى است كه شريعت را از او فرا گرفتهاند ؟ ! من مىگويم : دعوى خصم كه اين كار در روز عيد بود ، غيب گويى است و تير در تاريكى . صرف ورود بعضى از اخبار آنان در وقوع لعب در روز عيد مقتضى آن نيست كه اين لعب هم در روز عيد بوده است . كسى كه به روايات فراوان آنان در مورد وقوع لعب در حضور پيامبر ( ص ) بدون تعيين وقت بنگرد ، درمىيابد كه لعب مختص به زمان خاصى نيست . به علاوه پيش از اين اشكال وارد بر استدلال آنان در مورد حليّت لهو در روز عيد را شناختيد . اما تعليل خصم بر حليت لعب و بازى با نيزه به جهت نفع آن در جنگ و اينكه هر چيزى كه به جنگ مربوط مىشود ، اشكالى ندارد ، ادعاى بىدليل است . عذرى كه براى عمر آورد و گفت : وى جواز آن را نمىدانست ، مستلزم اين است كه عمر با زدن سنگريزه به سياهان در حضور پيامبر ( ص ) ، از خداوند و رسول خدا ( ص ) پيشى گرفته باشد و حال اينكه خداوند از آن نهى فرموده مىگويد : * ( « لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ الله وَرَسُولِه » ) * [1] از نكات جالب توجه اينكه : هر گاه روايتى مىآيد كه متضمن چنين مطلبى است ، خصم آن را بر جهل عمر حمل مىكند و مىگويد : پيامبر ( ص ) به عمر تعليم داد . آيا عمر از همان دفعهء اوّل ، جواز لهو در روز عيد را نياموخت كه ديگر به تعليم آن نياز نداشته باشد ؟ امّا پاسخ خصم از روايت غزالى كه گفت : مىتوان آن را به جواز مطلق لعب حمل كرد ، نادرست است . زيرا تعارض سنت با كتاب خدا به نحو تباين جايز نيست . پس چگونه