نام کتاب : دلائل الصدق لنهج الحق ( فارسي ) نویسنده : الشيخ محمد حسن المظفر جلد : 1 صفحه : 487
معذرت خواهى مىكند . به سراغ نوح مىآيند و او هم عذر خواهى مىكند . پس به سراغ ابراهيم مىآيند و عرضه مىدارند : تو پيامبر خدايى و خليل او ، نزد خدايت از ما شفاعت كن ، مگر وضع ما را نمىبينى ؟ ابراهيم به آنان مىگويد : خدايم چنان خشمگين است كه پيش از اين چنين خشم نكرده و بعد از اين هم نكند . خود من هم ، آرى خود من ، سه بار دروغ گفتهام . به سراغ كسى غير از من برويد . در همين كتاب آمده كه رسول خدا ( ص ) فرمود : « ابراهيم پيامبر دروغ نگفت مگر سه بار » . چگونه رواست كه اينان به پيامبران نسبت دروغ دهند ؟ ! چگونه مىتوان به شرايع پيامبران وثوق و اطمينان داشت و حال اينكه خودشان به تعمد كذب اعتراض كردهاند ؟ ! فضل مىگويد : پيش از اين دانستيد كه بر وجوب عصمت پيامبران از كذب ، اجماع داريم . اما دروغهاى منسوب به ابراهيم ، از آنجا كه حديث صحيح است ، بناچار مراد از آن ، صورت دروغ است نه حقيقت آن . چنانكه گفت : * ( « بَلْ فَعَلَه كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ » ) * [1] و حال اينكه منظورش الزام خصم بود و از اين جهت گفت : بزرگشان اين كار را كرده كه تبرى كه با آن بتان را شكسته بود ، بر گردن بت بزرگ قرار داده بود . پس آنجا كه تأويل ظاهر باشد ، كذب مؤوّل ، در حقيقت كذب نيست بلكه صورت كذب است و اينگونه دروغ ، آنجا كه ضرورت ايجاب كند ، اشكالى ندارد . من مىگويم : پيش از اين گذشت كه اكثر آنان صدور گناهان كبيره را از پيامبران پيش از نبوت بطور عمد و سهو و پس از آن بطور سهو و بعضى از آنان نيز صدور عمدى گناهان كبيره را پس از نبوت از آن جمله كذب در غير تبليغ ، جايز دانستهاند ؛ حتى بعضى از آنان جايز دانستهاند كه پيامبران ، كفر پيشه كنند . خصم در آنجا بعضى از گفتهها را نقل كرد . پس چگونه در اينجا گمان مىبرد كه امت در عصمت پيامبران از كذب ، اجماع دارند ؟ ! اينكه مىگويد : منظور صورت كذب است ، با ظاهر حديث نمىسازد . ما حديث را در اينجا مىآوريم تا وضع روشن شود . بخارى در تفسير القرآن در تفسير سورهء بنى اسرائيل