عظيم فوق كبير است و معنى توصيف عذاب به آن اينست كه هر گاه قياس آن كنند به آنچه مجانس آنست قصير باشد آن چيز از آن و نسبت به آن حقير بود و معنى تنكير در غشاوه و عذاب آنست كه بر ابصار ايشان غشائيست كه غير متعارف مردمان است و آن تعاميست از آيات و مر ايشانراست از آلام عظام نوعى عظيم كه كنه او غير حق سبحانه نداند ( اللهم اجرنا من عذابك و لا تبتلنا بسخطك يا واسع المغفرة و يا عظيم العفو و الرحمة به حق محمد و آله المعصومين ) و بعد از مذمت كفار سيزده ايه در شان منافقان نازل شده كه پيشواى ايشان عبد اللَّه ابن ابى سلولست چنان كه آوردهاند كه عبد اللَّه بن ابى سلول و معتب بن قشير و اتباع ايشان با يك ديگر مقرر ساختند كه به زبان اظهار اسلام نمايند و در دل به اعتقاد خود باشند تا از دست مسلمانان رهايى يابند و بشرف مرتبه و تقرب كه مسلمانان نزد پيغمبر ( ص ) دارند برسند و يا از اسرار مسلمانان مطلع شده كفار را با خبر سازند پس باتفاق هم پيش حضرت رسالت آمدند و اظهار اسلام كردند حق سبحانه و تعالى كشف اسرار ايشان نموده از احوال ايشان رسول خود را اخبار كرد و فرمود كه * ( وَمِنَ النَّاسِ ) * و بعضى از مردمان * ( مَنْ يَقُولُ ) * آن كسانىاند كه ميگويند * ( آمَنَّا بِاللَّه ) * ايمان آوردهايم و گرويده بخداى * ( وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ ) * و بروز باز پسين كه قيامتست * ( وَما هُمْ ) * و حال آنكه نيستند ايشان * ( بِمُؤْمِنِينَ ) * گروندگان و تصديق نمايندگان در انوار گفته كه چون حقتعالى افتتاح نمود بشرح حال كتاب خود و به جهت بيان آن سوق ذكر مؤمنان فرمود كه مخلص دين خودند از براى او سبحانه و قلوب ايشان موافق السنه ايشانست و بعد از آن مثنى ساخت به اضداد ايشان كه تمحيض كفر كردهاند ظاهرا و باطنا و اصلا التفات به حق ننمودهاند مثلث گردانيد آن را به قسم ثالث كه مذبذبند ميان دو قسم اول و قلوب ايشان موافق السنه نيست در دعوى ايمان بجهة تكميل تقسيم و اينها اخبث كفرهاند و ابغض ايشان به خدا زيرا كه تمويه كفر كردهاند و خداع و استهزاء به آن خلط نموده و لهذا حقتعالى تطويل كلام در خبث فرموده و جهل و استهزاى ايشان و تهكم بافعال ايشان و تسجيل كرده بر عماهت و طغيان ايشان و ضرب امثال شنيعه كرده براى ايشان و دربارهء ايشان انزال فرموده كه إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ و قصهء ايشان از اول تا آخر معطوفست بر قصهء كفار كه اهل اصرارند و ناس در اصل ( اناس ) بوده لقولهم ( انسان و انس و اناسى ) پس حذف همزه آن كردهاند مانند حذف همزه در لوقه كه در اصل الوقه بوده كه طعاميست كه از زبد ميسازند كما قال الشاعر ( حديثك اشهى عندنا من الوقه ) و بعد از آن حرف تعريف را بعوض آن آوردهاند و لهذا جمع بينهما نميكنند و قوله ( ان المنايا يطلعن على الاناس الا منينا ) شاذ است و آن اسم مفرد است مانند رخال كه ولد ضان است زيرا ثابت نشده است كه فعال از ابنيه جمع باشد و اشتقاق آن از انس است به جهت آنكه مردمان بامثال خود مستانساند يا آن انس به معنى راى و ابصر زيرا كه ايشان ظاهر و مبصرند و لهذا ايشان را بشر نام نهادهاند از جهت آنكه بشره ظاهر جلد است هم چنان كه جن را جر ميگويند به جهت اجتنان و استتار ايشان