و مهرى بر اين صورت در آخر منشور است : [1] زاكانان دو شعبهاند : يكى بعالمى منسوب بوده . از ايشان امام سعيد شرف الدين عمر [2] و پسرش ركن الدين محمد عالمان عامل بودند و در كار دين بغايت متعصب و در عهد مغول ميان شيعه و اهل سنت ، در رجحان مذهب ، دعوى عظيم خاست . امام ركن الدين زاكانى بخراسان رفت ، پيش امير جرماغون و بدليل و براهين معقول و منقول اهل شيعه را ملزم گردانيد [ و تمغايى از آهن بنام امير المؤمنين عمر بن الخطاب [3] رضى الله عنه بساخت و حكمى بستد كه آن را بر آتش بر پيشانى روافض نهد [4] و كار مذهب اهل سنت بسعى او از سر رونق و طراوت گرفت . ] [5] شعبهء دوم ارباب و صدور بودند . از ايشان صاحب سعيد صفى الدين زاكانى خداوند املاك و اسباب بود . [6] نوادگان او اكنون از اكابر ارباب قزويناند و از ايشان صاحب معظم خواجه نظام الدين عبيد الله اشعار خوب دارد [ و ديوان او مشهور است . اين دو بيت در حال نزع گفته : شعر اندرين دنيا عزيزم داشتى يا رب بلطف * و ز بسى نعمت نهادى بر من مسكين سپاس هم در آن دنيا عزيزم دار ، زيرا گفتهاند * خوش نباشد جامه نيمى اطلس و نيمى پلاس ] [7] زبيريان از نسل مصعب بن [8] زبير بن العواماند و در ايشان علما و صلحا بودهاند [ چون شهاب الدين ابو سليمان احمد و غيره و اكنون قوم ايشان اهل صلاحند . ] [9]
[1] - در همه نسخ اين قسمت سفيد مانده و صورت مهرى در آنها ديده نمىشود [2] - ر : شرف الدين محمد [3] - ق : عمر خطاب - ر : عمر [4] - م : را بر آتش نهد و بر پيشانى روافض نهد [5] - قسمت بين دو قلاب در نسخهء ب نيست [6] - ق : شد [7] - بجاى قسمت بين دو قلاب در نسخهء ب آمده : [ و رسائل بى نظير ] - نسخهء ق ، ف ، راساسا اين قسمت را فاقد است [8] - ب : زبير بن مصعب بن زبير [9] - ب ندارد