بودند و اكثر مناشير و امثله كه خلفا و پادشاهان در حق ايشان صادر فرمودهاند موجود است . چون در سنهء احدى و عشرين و اربعمائه سلطان محمود بن سبكتكين رحمه الله بر ملك عراق نيز مستولى شد ، نهم پدرم فخر الدوله ابى منصور در گذشت . پسرش ابى نصر به حد بلوغ نرسيده بود و به كار ايالت شايسته نه . كاراستى [1] نديم را بايالت قزوين معين كرد و اين تخمه را استيفا فرمود . از آن وقت باز به مستوفيان منسوب شدند . در آن وقت ديانت اهل قزوين در مرتبهء اعلى بود و اكثر آن قوم لقمهء بى شبهه خوردندى و مستجاب الدعوة بودندى و بدين سبب هيچ حاكم بر ايشان تطاول نتوانستى كرد . كاراستى [ 1 ] مكر كرد و گفت من بشما طمع بسيار نمىكنم . هر يك جهت من يك تخم مرغ بياوريد تا من آن را تيمار دارم ماكيان از آن حاصل شود و مرا از ايشان نفقى [2] و خرجى باشد . همچنين كردند چون تمامت بيضها در انبارى جمع شد ، گفت من خوابى ديدم و از آن ستدن پشيمان گشتم . شما همچنان آن بيضها با خانهء خود بريد . هر يك يكى بردند و هيچكس ندانست كه از آن او كدام است : اين از آن او و او از آن اين مىبرد و لقمهء مشتبه در حلق همگان رفت . كاراستى [ 1 ] دست بظلم دراز كرد . دعاء ايشان در حق او مستجاب نمىبود . جهال قزاونه او را بدين سبب بكشتند . يك سال و چند ماه والى بود . بعد از او ، حمزة بن اليسع را كه حاكم قم بود ، امارت قزوين فرمودند . دو سال و چند ماه حكم كرد . بعد از او بامير شريف ابو على محمد جعفر حوالت رفت و او صاحب ثروت تمام بود . او و فرزندانش قرب شصت سال حاكم بودند و آخرين ايشان فخر المعالى ذو السعادات ابو على شرفشاه بن محمد بن احمد بن محمد جعفرى بود و او را دستگاهى عظيم بوده است . بيشتر ديههاى نواحى و باغات قصبه و مستغلات شهر ملك او و اتباع او بود و محصول املاك او هر سال سيصد و شصت و شش هزار
[1] - ر : كار راسى - م : كار راستى [2] - ق : حظى - م : نفعى