آن كوچه را شهرستانك [1] خوانند [2] و مبارك تركه [3] مملوك هادى خليفه ، هم در آن زمان شهرستانى ديگر در آن حدود بساخت و كسان خود را در آنجا نشاند و بنام خود منسوب كرد و آن شهرستان اكنون باغى است داخل محلهء دستجرد و دزج و مباركآباد خوانند . چون نوبت خلافت بهارون الرشيد رسيد ، مسجد جامع كه صحن كوچك است به طرف غربى مقصورهء بزرك و صفوفى كه معروف است به پيشين صف بساخت و بنياد بارو نهاد ، چنان كه هر سه شهرستان و زمين داخل محلات كه اكنون است داخل آن بود و مستغلاتى چند بخريد و بر آن وقف كرد و آنها به رشيدآباد منسوب باشد . اما بارو بسبب وفات هارون متوقف ماند . از پسرانش ، معتصم خواست كه در اتمام عمارت باروى شهر قزوين ساعى گردد زمانش امان نداد . بعد ازو خلفا در دست غلامان زبون بودند . با آن نمىپرداختند . تا داعى الى الحق حسن بن زيد بن احمد الباقرى بر اين ملك مستولى شد . معتز خليفه موسى بن بوقا را بجنگ او فرستاد . موسى بر او مظفر شد . بارويى كه هارون الرشيد بنياد كرده بود ، چنان كه محيط بدان بلاد و ساير محال بود ، باتمام رسانيد ، در سنهء اربع و خمسين و مأتين . دور آن بارو ده هزار و سيصد شمارست [ و شمار ما يقال بالعربية « باع » [4] ] و دويست و شش برج [5] و هفت دروازه دارد . شهر قزوين نه محلت است . و در ميان شهر : يكى شهرستان ديگر سريح [6] ؟ و هفت بدروب منسوب است : ابهر و ارداق ورى و صامغان و دستجرد و دزج و جوسق . بعد از صد و بيست سال خرابى به حال [7] بارو راه يافت . صاحب جليل اسماعيل بن عباد وزير فخر الدولهء ديلم ، در سنهء ثلاث و سبعين و ثلاثمائة ، [ بتجديد ] [8] عمارت بارو كرد و
[1] - ب : شهر سنامك [2] - ازينجا ببعد در نسخه ب نيست ، تا ابتداى فصل چهارم [3] - ر : مبارك كه مملوك هادى خليفه - « مبارك تركى شهرستان ديگر ساخت » ( رك : نزهة القلوب ص 62 چاپ تهران ) [4] - م فقط [5] - م : دويست و سى - در كتاب تدوين آمده كه برجهاى حصار قزوين جز برج معروف به كاهدان دويست و پنج بود . بنقل از ص 39 كتاب مينودر [6] - ر ، ف : شريح [7] - ر : به راه [8] - ر ، ف فقط .