همام تبريزى معاصر [1] سعدى شيرازى بود . اشعار دلاويز و غزلهاى شورانگيز دارد . اما در غزليات ، چون سعدى گوى شهرت ربوده بود ، همام را بر آن رشك مىبود . درين معنى گفته است : شعر بيك كرشمه توانى كه كار ما سازى * ولى بچارهء بيچارگان نپردازى در آرزوى خيالت غلام خوابم من * خنك كسى كه تواش همنشين و همرازى اگر حريف منى ، يك زبان و يك دل باش * مكن كه خوش نبود ده دلى و طنازى [2] چو ما بديدن رويت ز دور خرسنديم * نسيم با سر زلفت چرا كند بازى بدست باد سر زلف را تو باز مده * كه هست پيشهء آن هرزه گرد غمازى [3] مكن تفرج سرو سهى ، همان بهتر * كه عشق با قد و بالاى خويشتن بازى به گل بگو كه ز رويم خجل نمىگردى * كه در ميان رياحين بحسن مىنازى پيام بر [4] سوى بلبل كه با وجود همام * روا بود كه نواهاى عشق پردازى ؟ همام را سخن دلفريب و شيرين است * ولى چه سود كه بيچاره نيست شيرازى وطواط و هو رشيد الدين محمد بن محمد بن عبد الجليل العمرى معاصر سلطان سنجر بود . كتاب حدايق السخر فى دقايق الشعر و كتاب فوايد العلائيه [5] از تصانيف اوست . اشعار خوب دارد . تبرك را اين سه بيت نوشته شد : شعر ديده را با تو آشنائيهاست * وز تو در ديده روشنائيهاست عشق بر من شكست كو لب [6] تو * كاندر آن شيشه موميائيهاست گر سر زلف تو كشم شايد * روز روز گره گشائيهاست
[1] - ر : شيخ سعدى [2] - بيت تنها در نسخهء م است [3] - ب ندارد [4] - ق ، ب : ده . در نسخه ر اين بيت نيست . [5] - ر : فوايد القلائد - ف : فرايد القلائد [6] - ب : كوكب .