غزل صبحدمى كه از گلت [1] بر فكنى كلاله را * چشم و رخت خجل كند نرگس مست و لاله را گر ز خيال چهره ات عكس فتد بجام مى * مستى چشم مست تو مست كند پياله را [2] حور نديدهاى ببين صورت خود در آينه * خرمن مشك بايدت باز گشا كلاله را حور ز خوان وصل تو چاشنئى اگر چشد * تحفه بقدسيان برد از لب تو نواله را مهر و وفا گذاشتى ، تخم جفا بكاشتى * هيچ نگه نداشتى عاشق چند ساله را گفته بدى كه لعل من كام دلت روا كند * وصل تو نقد بايدم ، من چكنم حواله را هست « نظام » آن تو ، بندهء تو بجان تو * قاضى عاشقان تو كرد سجل قباله را ملك عماد الدين اسماعيل افتخارى اشعار خوب دارد . شعر او بهتر از شعر پدرش ملك رضى الدين باباست . در اول عهد ابو سعيد بهادرخان بسلطانيه نماند . عايشه مقريه رباعيات نيكو دارد و بى نظير وقت خود بوده است . منها : شعر گفتم دلم از تو بوسهاى خواهان است * گفتا كه بهاى بوسهء من جان است دل آمد و در پهلوى جان زد انگشت * يعنى كه بخر ، بيع بكن ، ارزان است [3]
[1] - م ، ر : رخت - ق اشار را فاقدست [2] - ب بقيه اشعار را ندارد [3] - شرح حال او در نسخهء ، ق نيست .