شعر غازى ز پى شهادت اندر تك و پوست * غافل كه قتيل [1] عشق فاضلتر ازوست فرداى [2] قيامت اين بدان كى ماند * كان كشتهء دشمن است و اين كشتهء دوست سراجى سكزى و هو [3] اشعار خوب دارد . از جملهء قصيدهاى كه در تمامت ابيات طبايع لازم داشته سه بيت كه بر خاطر بود نوشته شد : شعر آتشى دارم بدل در زان دو لعل آبدار * باد تا زلفش پريشان كرد گشتم خاكسار خاك ره گل مىشود از آب چشمم تا چرا * آتش اندر من زد و رفت از بر من بادوار گر برآرم باد سرد آتش زنم در آسمان * گر ببارم آب گرم از خاك سازم لاله زار سراج قمرى در فسقيات غلوى تمام داشت [4] و در آن معنى گفته : شعر من مىخورم و هر كه چو من اهل بود * مىخوردن من بنزد وى سهل بود مىخوردن من [5] حق بازل مىدانست * گر مىنخورم علم خدا جهل بود [ در حق يكى از شعراء گفته است : اى بر همه جات گشته روشن بينى * جمله سر و دست و پا و گردن بينى بينى تو از ديدن ما منعت كرد * آخر تو كجائى اى همه تن بينى ] [6]
[1] - م : شهيد [2] - م : در روز [3] - در نسخ م ، ق ، ر به همين نحو فاصله منظور شده . [4] - م : دارد - ب : كرده بود - ق : كرده است [5] - ب : مىخوردنم ايزد [6] - م فقط .