تا كى گوئى ز خلوت و خلوتيان * پنجاه و دو چهل داشتى حاصل كو ؟ اوحد اگر اين و آن نباشد سهل است * و آن را كه زيان بجان نباشد سهل است هر كار كز آن بتر نباشد بجهان * چون مرگ در آن ميان نباشد سهل است ] [1] شيخ مجد الدين بغدادى [ از ديهى است بغداد نام [2] از توابع خوارزم . و بهاء الدين بغدادى [3] ، صاحب ترسل كه منشى خوارزمشاه بود ، برادر اوست . ] شيخ مجد الدين ، در ثلاث عشر و ستمائة ، بعهد ناصر خليفه ، بتهمت آنكه با مادر خوارزمشاه [ تعشق ورزيده ] [4] ، به حكم خوارزمشاه محمدخان بن تكش شهيد شد . بعد از قتلش خوارزمشاه پشيمان شد و به خدمت شيخ نجم الدين كبرى رفت و گفت چنين خطائى از من صادر شده ديت خون او چه باشد ؟ شيخ گفت جان من و جان تو و جان اكثر اهل جهان بديت خون او نشايد . چون ناكردنى كرده شد تداركپذير نبود . از اشعار شيخ مجد الدين بغدادى [5] است عليه الرحمة و الرضوان : شعر يك موى ترا هزار صاحب هوس است * تا خود به تو زين جمله كرا دسترس است آن كس كه بيافت دولتى يافت عظيم * وان كس كه نيافت درد نايافت بس است
[1] - م فقط . [2] - ق : مشهور ببغداد - م : بغدادك نام . [3] - م : بغداد كى - غرض ازين بهاء الدين همان صاحب كتاب التوسل الى الترسل است كه مرحوم استاد احمد بهمنيار آن را در سال 1315 از روى نسخهء عكسى چاپ نمود . صاحب نفحات در مورد نسبت مجد الدين مىنويسد : « وى باصل از بغداد است . خوارزمشاه از خليفهء بغداد التماس طبيبى كرد . پدر وى را فرستاد . بعضى گفتهاند از بغدادك است كه يكى از ديه هاى خوارزم است » در تصحيح ما اكثريت نسخ را رعايت كرديم . [4] - ق : بمعاشرت مشغول - ب : معاشرت ورزيده . [5] - م : بغدادكى .