عاشقى خواهى كه تا پايان برى * بس كه بپسنديد بايد ناپسند زشت بايد ديد و انگاريد خوب * زهر بايد خورد و انگاريد قند همه ياران گفتند ما از عهدهء اين دو بيت بيرون نمىتوانيم آمدن . ابو طاهر ، كه فرزند محبوب او بود و كهتر از همه فرزندان برخاست و گفت بابا اگر به من روانه كنى من قبول كنم . شيخ او را بنواخت و در ميان اصحاب قائم مقام خود ساخت [1] ] [ شيخ ابو سعيد را با شيخ الرئيس ابو على سينا رحمهما الله اجتماع صحبت افتاد . بعد از مفارقت اصحاب از هر دو پرسيدند . شيخ ابو على گفت آنچه من مىدانم او مىبيند و شيخ ابو سعيد گفت آنچه من مىبينم او مىداند . طرفين را مقام برترى شيخ ابو سعيد معلوم شد كه ليس الخبر كالمعاينة . ] [2] از اشعار اوست . شعر چشمى دارم همه پر از ديدن دوست * با ديده مرا خوش است تا دوست در اوست از ديده و دوست فرق كردن نه نكوست * يا اوست در اين ديده و يا ديده خود اوست [ 2 ] و له در كوى تو ميدهند جانا بجوى * جانى چه بود كه كاروانى بجوى از وصل تو يك جو بجهانى ارزد * زين جنس كه مائيم جهانى بجوى [3] از شيخ پرسيدند كه صوفى كيست ؟ گفت آنكه هر چه در سر دارد بنهد و هر چه در دست دارد بدهد و از آنچه برو آيد نجهد . شيخ مجدود بن آدم معروف بسنائى غزنوى [ 3 ] معاصر شيخ ابو سعيد بود و تصانيف معتبر و اشعار بىنظير دارد . اين دو بيت از گفتار آن بزرگوار تبرك را ثبت افتاد . شعر گفتى كه ز بهر مجلس افروختنى * در عشق چه حيلهاست آموختنى ؟ اى بىخبر از سوختن و سوختنى * عشق آمدنى بود نه آموختنى
[1] - فقط در نسخهء م . [2] - ب ندارد . [3] - ق ندارد .