است كه چون اشعريان از يمن بمكّه آمدند تا رسول عليه السّلام را به بينند رسول صلوات الله عليه از بعضى ازيشان پرسيد كه شما در كدام جهت از جهات يمن مينشينيد گفتند يا رسول الله ما بمرجانه و وزيره و مشجعه و مسلحه مىنشينيم و اين هر چهار ديهاند و همچنين بزبيد و رمع و آن دو كوهاند متصل به دريا رسول فرمود كه * ( اللَّهم بارك فى زبيد ) * يعنى خداوندا در زبيد بركت كن ايشان گفتند يا رسول الله بگو در رمع رسول عليه السّلام فرمود خداوندا در رمع نيز بركت كن چند گاهى به مكه ببودند تا هر چه در دست ايشان از نقد و جنس [ بود ] خرج كردند پس آن جماعت يكى را از خود برسول فرستادند تا از رسول طلب بخشش و عطا كند چون بنزديك رسول عليه السّلام رسيد رسول را ديد كه اين آيه ميخواند * ( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابِطُوا وَاتَّقُوا الله لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ 3 : 200 ) * چون اين آيه بشنيد باز گرديد و سخن نگفت چون روز دويم در آمد ديگر باره كس فرستادند برسول عليه السّلام چون برسول برسيد شنيد كه آن حضرت همين آيه ميخواند ديگر باره باز گرديد و سخن نگفت چون روز سيم در آمد ديگر باره رسول اشعريان بنزديك رسول عليه السّلام آمد و رسالت ايشان برسانيد رسول عليه السّلام برخاست و در حجره زنان خود گرد برآمد و چيزى ميطلبيد كه از بهر ايشان بفرستد هيچ چيز نيافت و رسول اشعريان را گفت تو برو در عقب آنچ باشد از براى ايشان بفرستم چون شب در آمد و گرسنگى بغايت برسيد مردى را ديدند كه مىآمد و لاوكى داشت پر از طعام و دود از سر او بر مىآمد پس از آن طعام بسيار بخوردند تا سير شدند پس آن لاوك را برداشتند چون در بامداد آمدند رسول خدا صلَّى الله عليه و آله و سلَّم در پيش ايشان آمد و گفت درين شب هيچ خوردنى يافتيد گفتند بلى يا رسول الله رسول تو آمد و لاوكى از طعام مىآورد كه دود آن به هوا بر ميرفت بسيارى بخورديم تا سير شديم و بعد از آن لاوك را با باقى طعام برسول تو داديم رسول عليه السّلام گفت آن رسول جبرئيل بود و آن طعام از بهر شما از نزديك خدا آورده بود بعد از آن فرمود به حق آن خدايى كه نفس من بقبضهء قدرت اوست كه اگر شما آن طعام بر نميداشتيد از آنجا بفراخ عيشى ميخورديد تا روز قيامت و بروايتى ديگر رسول عليه السّلام فرمود اين مائده آوردن جبرئيل