و او از عبد الله بن عباس و او از مسعود كه رسول عليه السّلام فرمود كه اشعريان انصار و ياران مناند و تازه رويان و خوبروياناند و خوش خوى و خوشبوى مرا يارى و قوت دادند ايشان را پس از من نيكو داريد و مراعات كنيد و حرمت داريد . ذكر حديث جفنه ، و مراد بجفنه لاوكى است كه عرب در آنجا مثل لاخشه و رشته و چنگال و ديگر انعام طعام خورند و مشهور است در ميانه ايشان قوله تعالى * ( وَجِفانٍ كَالْجَوابِ 34 : 13 ) * روايت كند ما را ابو عبد الله از عمران بن عبد السّلام و او از عبد العزيز بن ابى ثابت اعرج زهرى و همچنين ابن ابى زياد از زياد و او از خارج بن زيد بن ثابت انصارى كه رسول صلوات الله عليه فرمود كه درين شب به پيش من آيند از مردمان يمن بهترين سواران و بهترين مردمان پس در آن شب هشت نفر مرد از اشعريان برسيدند و در مسجد رسول بنشستند و گفتند ابا موسى عبد الله بن قيس را و او در ميان ايشان بسال كهتر بود كه به پيش پيغامبر رو و او را از قدوم و آمدن ما خبر ده تا از براى ما چيزى بفرستد تا بخوريم عبد الله بيامد تا بدر حجره رسيد اين آيه شنيد كه * ( وَما من دَابَّةٍ في الأَرْضِ إِلَّا عَلَى الله رِزْقُها وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَمُسْتَوْدَعَها 11 : 6 ) * ، عبد الله سخن نگفت و باز گرديد گفت اكنون مائده و طعام شما بيايد بشما بسى بر نيامد كه چهار مرد بيامدند و لاوكى داشتند پر از نان و گوشت چنانچ از بسيارى گوشت و نان از آن مىافتاد آن لاوك به پيش ايشان بنهادند ايشان از آن مائده فايده برداشتند بعد از آن پيغمبر عليه السّلام از حجره بيرون آمد تا نماز گزارد چون به مسجد رسيد آن جماعت را ديد فرمود كه اى شما اشعريانيد گفتند بلى يا رسول الله رسول فرمود چرا مرا خبر نكرديد تا از براى شما طعامى بفرستادمى گفتند يا رسول الله آنچ ما ميخورديم از طعامهاى مهمانخانه تو نبود رسول فرمود اى بشما چيزى آوردند گفتند بلى يا رسول الله رسول فرمود كه شما مهمان خداييد و زهرى و زيد بن ثابت انصارى روايت كنند از عايشه كه او گفت آنچ از مائده اشعريان باز ماند ما كه زنان رسول بوديم بر يك ديگر قسمت نموديم و بدان تيمّن و تبرّك جستيم و كودكان و بيماران خود را بدان معالجت ميكرديم و به اسناد و روايتى ديگرى آمده