نام کتاب : تاريخ سيستان نویسنده : مؤلف مجهول جلد : 1 صفحه : 379
و جوشن و زره و ساقه [1] و سپر [ ونا ] جخ و نيزهء قنه [2] ، و چندانك كنگرهء قلعهء ارك بود از هر كنگرهء جوشنى سوارى [3] و خودى و سپرى كرگ ، و ساز سوارى تمام ، نهاده بودند از سر تا پاى آراسته ، و هنوز هيچ در سلاح خانه باز نكرده بودند ، و اين آن بود كه اندر دست مردان بود ، رسولان چون از آن سو بر لب آب رسيدند ، كشتيها ببر ايشان بردند و ايشان را بكشتى گذاره آوردند ، و حاجبى با سوارى پنجاه ببر ايشان رفت ، و بران سون ( كذا ) شهر تا بلب آب هيرمند كه بدر شهر ميرفت از آن سوى آب بزيان ، و با ايشان همى آمدند تا بدر شارستان ، چون رسولان و حاجب كه با ايشان از لب آب آمده بودند اندر رفتند ، در سخت كردند [4] ، و آن ديگر آن را اندر نگذاشتند ، تا آن وقت كه رسولان پيش امير اجل بو الفضل رفتند ، اندر باغ ميمون ، و او اندر خنب كركين ( ؟ ) نشسته بود ، و غلامى صد و پنجاه خرد پيش وى به خدمت ، و مردى دويست از خاصگان وى با سلاح تمام ، رسولان اندر آمدند و نماز بردند ، چون برخاستند خاست [5] جوهرى بزرگ قيمتى [ و ] دينارى هزار پيش وى نثار كردند و برفتند و بخانهء ارتاشى فرود آمدند .
[1] كذا ، و اين لغت با يكى از معانى اسلحه در كتب لغت يافته نشد و شايد « ساقه » بمعنى ساعد بند و ساق بند باشد و آن صفحاتى فولادى بوده است كه در زير ساعد و پيش ساق تا زير زانو مىبستهاند . [2] در اصل « نيرهء قنه » با راء مهمله است و معنى آن مفهوم نشد و حدسا اولى را « نيزه » دانستيم و دومى لا ينحل ماند - شايد : قمه ( ؟ ) [3] در اصل : « جوشى سوارى » و ازين عبارت معلوم مىشود كه در ايران هم جوشن سوار و جوشن پياده با يك دگر فرق داشته است . [4] در اصل « و در سخت كردند » و واو زائد به نظر رسيد - يعنى در شارستان را بستند و كسان رسولان را به داخل حصار اصلى راه ندادند . [5] كذا فى الأصل ، و قاعده بايستى « برخواستند خاست » باشد يعنى « خواستند كه برخيزند » چه در اينجا خواستند از مادهء خواهش و خاست از مادهء خاستن و بر پا ايستادن است و املاى معنى اول با خاء و واو معدوله و املاى دوم بدون واو معدوله است .
379
نام کتاب : تاريخ سيستان نویسنده : مؤلف مجهول جلد : 1 صفحه : 379