طاهر اسپرد و او را بايشان نامزد كرد ، و غلامان خويش را هم با وى نامزد كرد - چون قريب سوارى دويست از تركمانان و غلامان خويش و مردى پانصد با سلاح تمام ، [ و خود ] با ايشان برفت تا بدر شهر ، و همه را وصيّت ميكرد كه نگاه داريد تا هيچ كس را نكشيد و خون از سر نيارد ( كذا ) بانگ بر زنيد تا بشوند ، ايشان برفتند ، و اين تركمانان كه با امير بورى بودند پيش از آنكه بلشگر رسيدند بانگ كردند ، تركمانان لشگرگاه خويش بگذاشتند و خود برفتند ، ايشان بيامدند و غارت كردند ، و خويشتن را كالاى بار كردند ، و همه متفرق شدند ، و هر كسى جداگانه روى به شهر نهادند ، چون بامداد روشن شد ، تركمانان باز آمدند و جنگ آغاز كردند ، و تا نماز پيشين جنگ ميكردند ، تركمانان ميربورى بگريختند ، و امير بورى و امير طاهر پشت بدادند ، و پيادگان را بدست ايشان بگذاشتند و امير اسماعيل و امير بو جعفر بخانهء اندر شدند و حصار گرفتند و جنگ كردند يك دو روز ديگر [ و ] روز سيم ايشان را فرود آوردند و بگرفتند ، و قريب دويست مرد آنجا كشته شد ، و امير اسماعيل را بيست هزار دينار باز فروختند ، و امير جليل سيد با نصر آنجا رفت و گروكان وى ميبود تا زر بدادند و او برفت و السلَّم .
بند كردن خواجهء بزرگ [1] ، امير بيغو بقلعهء اسپهبد از ميان لشگرى كه بر خود آورده بود ، و امير بورى پسر بيغو پنجم شعبان سنهء خمس و اربعين و اربعمائه ، و ديگر روز لشگر كه با وى بود و امير بورى [2] قصد رفتن كردند باز هراة ، و او را بياوردند بقلعهء رك و پنجم رمضان اين سال كشته شد .
آمدن ياقوتى [3] دفعت اول بسيستان روز پنجشنبه هشتم رجب سنهء ست و اربعين و اربعمائه . و نه روز بود بسيستان با دو هزار سوار مهمان امير اجل سيد ملك مؤيد ابو الفضل رحمة الله ، كه البته اندر همه سيستان از هيچكس يكمن كاه نستدند و هيچكس را بيك دانگ زيان نكردند ، و

[1] معلوم نيست اين خواجهء بزرگ كيست ، و اين جمله تا سر فصل بسيار درهم و ناتمامست .
[2] ظ : بيغو .
[3] امير ياقوتى پسر داود چغرى بيك و برادر زاده سلطان طغرل سلجوقى است .

374