نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 564
اجتماعى حل شده است ، وشايد بتوان گفت : دروغ وكلك بازى وخيانت وجنايت به حد اقل نسبى رسيده است با اين حال ، بدان جهت كه اين محفل اركستر نمىدانند كه چه آهنگى را بنوازند ، لذا فلسفه وهدف زندگى براى آنان هيچ وپوچ جلوه كرده وپس از سپرى كردن دوران فعاليتهاى جنسى وخوش گذرانىها در صحنهء طبيعت كه در خارج از محفل اركستر خود آگاهانه به انجام مىرسد ، به محفل مزبور وارد مىشوند ، اگر خود وسايل اركستر براى آنان معشوق با لذات جلوه كند ، به جهت محروميت از نواختن يا شنيدن آهنگ اصلى است كه به طور اجبار يا اختيار آنها را به محفل كشانيده است ، كامو وكافكا را به نواختن ساز خويش وادار مىكنند كه با نواى « زندگى فلسفه وهدفى ندارد » محفل مزبور را خشك وجامد مىنمايند . وبراى كسانى كه حواسشان به اين زوديها پرت نمىشود وعدهء آيندهء سر خرمنى مىدهند كه گندمش را هم خود آينده خواهد كاشت مىگويم : مادامى كه متصديان رهبرى اجتماعات فقط به فكر شير وكاكائو وباروت وآتم وهواپيما وكشتى وكاشتن گندم وسخنرانىها براى جوامعشان هستند ، بحث در حد ومرز داشتن يا نداشتن عظمت انسانها از شعر گويى وافسانه پردازى تجاوز نخواهد كرد . برگرديم به پاسخ سؤالى كه مطرح كرديم ( آيا براى عظمت آدمى حد معين وجود دارد ؟ ) مىگوييم : پاسخ اين سؤال بستگى به اين دارد كه ايده آل انسانى كدامين حقيقت بوده باشد ؟ اگر انسان ايده آل خود را محدود در نظر بگيرد ، عظمت او در همان حدود مشخص مىشود ، واگر ايده آل او وابسته به بىنهايت بوده باشد ، مسلماً براى عظمت او حدى نيست . يك شاهد اجمالى بر اثبات اين مطلب اگر چه بسيار شگفت انگيز وشايد هم براى اكثريت غير قابل قبول بوده باشد ، اين است كه اين همه دانشها وصنايع وهنر كه تا امروز بروز كرده است ، اگر چه در نتيجهء بذل مساعى ميليونها افراد بوده است ، ولى اگر موضوع كميت را ناديده بگيريم ، از طرف ديگر مسئله زمان وساير شرايط
564
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 564