پرداخت و < شعر > ( ( 1451 ) ) گفت يا رب ، زين شكال وگفت گو در چله وا مانده‌ام از ذكر تو ( ( 1452 ) ) پرّ من بگشاى تا پرّان شوم در حديقه ذكر وسيبستان شوم < / شعر > صداى هاتف را در آن موقع شنيد كه مىگويد : اين داستان سگ مثالى براى مردم لاف زن است كه هنوز از حجاب وپرده ها بيرون نيامده وچشم باز نكرده سخنان بىهوده وادعاهاى بىاساس به راه مىاندازند . بانگ سگ در شكم نه براى شكار است ونه براى پاسبانى شبانگاهى ، لذا : آن بانگ جز زيان چيزى در بر ندارد .
آن بچه سگى كه گرگ نديده تا براى دور كردنش عوعو كند ودزد نديده تا براى جلو گيرى از دستبردش فرياد بزند ، انگيزه‌اى جز حرص وآز وهواى سرورى بر سر ندارد . اين جانداران جهان نديده لافهاى جسارت آميز داشته ولى صاحب نظر نيستند .
اينان از هواى مشترى وبراه انداختن كار وبار خود با نابينايى پاى در ادعاى خود مىفشارند .
اينان ماه نديده نشان ماه را مىدهند وبا اين وضع روشنايى ماه را منحرف مىسازند . اينان نمىدانند كه مشترى حقيقى كه واقعا سود بخش است جز خداى يگانه كسى نيست ، ولى چه بايد كرد كه هنوز آنان به مرحله يقين در بارهء آن مشترى واقعى نرسيده‌اند . دريغا اينان < شعر > ( ( 1458 ) ) از هواى مشترى بىشكوه مشترى را باد داده اين گروه < / شعر > چه مىشد كه اين وا ماندگان قافلهء سالكين الى الله به خود مىآمدند ودرك مىكردند كه < شعر > ( ( 1463 ) ) مشترىّ ماست الله اشترى از غم هر مشترى هين برتر آ < / شعر > برو در جستجوى آن مشترى باش كه او هم جوياى تو وبه آغاز وپايان زندگى تو آگاه

483