نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 455
از آن جمله مىگفت : من براى تو چنين وچنان كردم ودر پيكار عشق تو تير ونيزه خوردم . مال وقدرت ونام از دستم رفت ودر عشق تو بسى ناكاميها ديدم . هيچ بامدادى خندانم نيافت وچشمم را خواب نر بود وهيچ شامگاهى فرا نرسيد كه من سر وسامانى داشته باشم . عاشق همهء سرگذشت خود را از تلخيها ودردها كه در راه معشوقش متحمل شده بود يكايك در حضورش توصيف مىكرد . اين ابراز درد دل ، براى منت به معشوق نبود ، بلكه مىخواست به درستى عشق ومحبت خويش شاهدها بياورد . براى عقلا يك اشارت در ابراز مقصودشان كفايت مىكند ، اما تشنگى عاشقان وفادار به آوردن شهود سوزانتر از آنست كه با اشارات محدودى بر طرف شود . عاشق گفته هاى خود را بدون ملالت خاطر تكرار مىكند ونمىتواند از اشارات فراوان عشقش خود دارى كند ، چنانكه ماهى از آب زلال . از تلخىها ودردهاى گذشته اش صدها سخن مىگفت ، ولى در عين حال شكايتى بر لبانش بود كه من هنوز حتى يك سخن در بارهء عشقم نگفتهام . آن عاشق آتشى در دل داشت ولى حقيقت آن را نمىشناخت همين مقدار كه مانند شمع از سوز حرارت آن راز درونى مىگريست . پس از آن همه اشارتها وگريه ها گفت : اى يار عزيزم ، هر چه بود گذشته است اكنون رهنمايم باش وارشادم كن كه وظيفهء من چيست ؟ زيرا < شعر > هر چه فرمايى به جان استاده ام بر خط تو پا وسر بنهاده ام < / شعر > اگر بايستى مانند خليل در درون آتش بروم ويا مانند يحيى خونم بايد ريخته شود ويا مانند شعيب از شدت گريه نابينا گردم ويا مانند يونس در شكم ماهى بروم ويا مانند يوسف در چاه وزندان گرفتار گردم ويا مانند عيسى اسير فقر شوم < شعر > رخ نگردانم نگردم از تو من بهر فرمان تو دارم جان وتن < / شعر >
455
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 455