نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 355
ناگشودنى . گلاويزى در راه ريشه كن ساختن غم واندوه را بر تن خود بار كن واين جان كندن را بر دل وجان خود مپسند . در اين انسان نگون بخت بنگريد ، تنگ بار را بر سر عيسى ( روح ) گذاشته است ، ولى خرى ( بدن ) كه بايد آن بار را بردارد در مرغزارها جفتك مىاندازد در وضع اين نابكاران بنگريد كه براى ديدن درست سرمه را به گوش مىكشند وكار دل را از بدن مىجويند . اگر تو داراى دل هوشيارى ناز كن وپستى را به خود راه مده واگر اسير هوى وهوس بدنى ، شكر شيرين شايستهء تو نيست بروز ، هر در كام خود فرو ريز . قند براى بدن ناشايست وزهر شايسته او است . اين بدن مادى چيزى است كه هر چه كمتر به او برسى بهتر است . هيزم دوزخ الهى همين بدن است هر چه مىتوانى از آن بكاه وهر چه از آن بدن برويد آن را از بيخ بر كن وگر نه مانند زن ابو لهب حمال هيزم دوزخ خواهى گشت . شاخهء سدرهء طوبى را از هيزم دوزخ تفكيك كن ، اگر چه هر دو به نظر سبز مىنمايند ، زيرا اصل شاخهء طوبى از آسمان هفتم وريشهء شاخه هيزم از آتش است ودود . اين دو به صورت در نزد حس يكى مىباشند ، آرى ، چشم حس آدمى هميشه غلط بين است . تنها چشم دل است كه ميان آن دو را تميز مىدهد : بكوش وهر چه بتوانى اگر چه ناچيز هم بوده باشد ، گام به بارگاه دل بگذار ، تحرك كليد مباركى است . خود را بجنبان وحركت كن ، باشد كه سودى ببرى .
355
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 355