نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 308
ونقره خيره شوم . اى بدبخت ناتوان ، اگر تمام مسجد را با نشيمنگاهت به پيمايى سودى نخواهد داشت بلكه بايد پيشانى بر خاك گذارى وسجده كنى . وقتى كه مردم سبزوار چارهاى نديدند بهر سو از چپ وراست جاسوسان فرستادند كه ببينند آيا ابو بكرى در سبزوار پيدا مىشود ؟ پس از سه روز وسه شب تلاش يك ابو بكر نزار ومردنى يافتند . اين بدبخت ره گذرى بود بيمار كه خود را به گوشهء خرابهاى كشانيده بود ، مانند گوهرى بود كه در گوشهاى از ويرانه بدون تظاهر درمانده واز بيمارى خون دل بر رخسارش بر افشانده بود . او در حال خواب بود كه ناگهان جويندگان به بالينش رسيدند وگفتند : برخيز كه پادشاه تو را مىخواهد وبا آمدن تو پيش پادشاه مردم اين شهر از كشته شدن نجات خواهند يافت . آن بيمار بدبخت ونزار پاسخ داد كه اگر پايى داشتم رهسپار مقصدم مىگشتم ودر اين جايگاه دشمنان نمىماندم وبه شهر دوستانم مىرفتم . جويندگان ناچار تختهء مرده كشى را آوردند وابو بكر را روى آن گذاشته وبر دوش برداشتند وروانهء بارگاه خوارزمشاه گشتند . تا به او اثبات كنند كه سبزوار هم ابو بكرى دارد . اين جهان چونان سبزوار ومرد حق در اين دنيا ضايع وناچيز است . خوارزمشاه به مثال خداى بزرگ است كه از اين مردم پست گراى دل مىخواهد نه زر وزيور حيوانى وساختگى . سرور ما فرمود : خداوند به صورتهاى شما نمىنگرد ، بلكه به دلهاى شما توجه خواهد كرد . من از نظر صاحب دلان در شما خواهم نگريست نه به صورت سجده وطلا بخشىهاى شما . دردا ودريغا كه -
308
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 308