responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 11  صفحه : 22


< شعر > ( ( 3472 ) ) زان كه در باغى ودر جويى پرد هر كه از سرّ صحف بويى برد ( ( 3473 ) ) يا تو پندارى كه روى اوليا آن چنانكه هست مىبينيم ما ( ( 3474 ) ) در تعجب مانده پيغمبر از آن چون نمىبينند رويم مؤمنان ( ( 3475 ) ) چون نمىبينند نور روم خلق كه سبق بر دست بر خورشيد شرق ( ( 3476 ) ) ور همىبينند اين حيرت چراست تا كه وحى آمد كه آن رو در خفاست ( ( 3477 ) ) سوى تو ماه است وسوى خلق ابر تا نبيند رايگان روى تو گبر ( ( 3478 ) ) سوى تو دانه است وسوى خلق دام تا ننوشد زين شراب خاص عام ( ( 3479 ) ) گفت يزدان كه تراهم ينظرون نقش حمامند هم لا يبصرون ( ( 3480 ) ) مىنمايد صورت اى صورت پرست كان دو چشم مردهء او ناظر است ( ( 3481 ) ) پيش چشم نقش مىآرى ادب كه چرا پاسم نمىدارى عجب ( ( 3482 ) ) از چه بس بىپاسخ است اين نقل خوش كه سلامم را عليكى نيستش ( ( 3483 ) ) مىبجنباند سر وسبلت ز جود پاس آن كه كردمش من صد سجود ( ( 3484 ) ) حق اگر چه سر نجنباند برون پاس آن ذوقى دهد در اندرون ( ( 3485 ) ) كه دو صد جنبيدن سر ارزد آن سر چنين جنباند آخر عقل وجان ( ( 3486 ) ) عقل را خدمت كنى در اجتهاد پاس عقل آن است كافزايد رشاد ( ( 3487 ) ) حق نجنباند به ظاهر سر تو را ليك سازد بر سران سرور تو را ( ( 3488 ) ) مر تو را چيزى دهد يزدان نهان كه سجود تو كنند اهل جهان ( ( 3489 ) ) آن چنان كه داد سنگى را هنر تا عزيزى خلق شد يعنى كه زر ( ( 3490 ) ) قطرهء آبى بيابد لطف حق گوهرى گردد برد از زر سبق ( ( 3491 ) ) جسم خاك است وچو حق تا بيش داد در جهانگيرى چو مه شد اوستاد ( ( 3492 ) ) هين طلسم است اين ونقش مرده است احمقان را چشمش از ره برده است ( ( 3493 ) ) مىنمايد آن كه چشمى مىزند ابلهانش كرده‌اند از جان سند < / شعر >

22

نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 11  صفحه : 22
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست