نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 219
يكى از آن پديده هاى عجيب وغريب همين است كه جلال الدين در ابيات مورد تحليل مطرح كرده است . آن آدميزاد در بارهء سگش داد سخن مىدهد ومراتب محبت ودل سوزيش را عاشقانه باز گو مىكند تا جايى كه روح او در مرگش طوفانى مىشود واقيانوس درونش مىشورد وبه شكل قطراتى از چشمانش فرو مىريزد . اما حاضر نيست كه دست به انبانش كه پر از نان است ببرد وقطعهء نانى به آن سگ گرسنه كه همان قطعهء نان مىتواند از خاموش شدن شعلهء حياتش جلو گيرى كند ، بدهد ما در اين مورد گذشتگان را كنار مىگذاريم وبه تاريخ نويسى نمىپردازيم . در بارهء مردمى كه مقابل چشمان ما راه مىروند صحبت مىداريم . اگر اين تناقض اشك ريزى وگريستن به دردها وآلام بشرى را با امتناع ورزيدن از برداشتن كوچكترين گام در تقليل آنها منحصر به همين مردم عامى بود ، جاى تاسف نبود ، زيرا لحظات زندگى عاميان به جهت عدم هماهنگى انديشه واحساساتشان وبه جهت خامى همه دريافتهايشان در تضاد وتناقضهاى پى در پى مىگذرد . بدبختى اينجا است كه اين بيمارى تناقض خورى دامن گير مدعيان انديشه ووجدان شده است . در بارهء ضرورت حق وعدالت از شعر كلاسيك گرفته تا شعر نو همه را در استخدام مىگيرند ، ما چنان آثار سوز وگداز را در خلال سطور اين اشعار ونثرها مىبينم كه اگر انسان سابقهء ذهنى نداشته باشد ، مىگويد : گويندهء اين مطالب از آغاز زندگيش جز حق وعدالت چيزى نگفته وكارى نكرده ودر موقع سرودن اولين بيت اين شعر يا اولين سطر اين نثر كالبد شكافته وجان به حق وعدالت بخشيده است خدايا ، اين همه دروغ بار الها ، اين همه تناقض در زندگى روانى آيا اين دروغها وتناقض گويى وتضاد كارىها نبوده است كه حق وعدالت را از امكان تحقق در كرهء خاكى بر كنار كرده وهمدم سيمرغ افسانهاى در قله كوه قاف افسانه ساخته است ؟
219
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 219