نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 216
بودن رسيد وآن كه با تمايل به صياد بودن خود صيد ديگران گشت . آن يكى در سايهء خدمات ووظايف به ناز مخدومش مىرسد ، اين ديگرى به خيال مخدومى از راه عزت وشرف منحرف مىگردد . آن يكى از فرعون صفتى گرفتار آب مىشود وسبطى اسير از اسارت ارباب فرعون مىگردد . اين است كه مىگوييم سطح جهان هستى بازىهايى معكوس به وجود مىآورد فرزين در اين بازى سخت به بند افتاده است . [1] بيا دست از حيله گريها بردار واقبال ولطف خدايى را با ديدهء بىاعتنايى منگر . با خيال چاره جويىها اين همه تارهاى سست وناچيز را بر متاب كه خداى بىنياز راهى به مكاران نمىدهد ، تو اگر خيال مكر ورزيدن در سر مىپرورانى در راه خدمات نيكو بكار ببند تا مانند پيامبر در ميان امتش باشى ، آرى دست به مكر پردازى زن ، اما براى رهايى يافتن از مكر پردازيها ، براى اين كه از هواهاى بىاساس اين جسد مادى دور شوى از حيله گرىها دور شو وبراى اين كه بندهء واقعى شوى با نفس خود مكرها براه بيانداز ، باشد كه خود را پست وخوار بينى وبه اوج سرورى برسى . اى گرگ كهن سال تواضع كردن وفروتنى روباه گونه تو نبايد از سر ريا وبه قصد برترى طلبى باشد . مانند پروانگان رو به آتش بتاز وپاك بازى پيشه كن ودر صدد پر كردن كيسه مباش . در عالم حقيقت زور وقدرت به چه كار آيد ؟ زارىها كن تا نعمتهاى الهى به سوى تو سرازير شود . هشيار باش ، آن ناله وزارى كه براى به دست آوردن معنويات وپيش برد خود طبيعى است يك زارى سرد ودروغ وگم راه كننده است . مگر نشنيدهاى كه برادران يوسف هم مىگريستند اما با اين گريهء ساختگى در اندرون دلى پر از رشك ومرض داشتند .