نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 149
كلى : < شعر > ( ( 155 ) ) اين چنين تهديدها آن ديو دون آرد وبر خلق خواند صد فسون < / شعر > اين شيطان پليد ، خود را جالينوس مىسازد ونفس بيمار تو را با دواهاى فريبنده ديگرگون مىنمايد وبيمار ترش مىكند ، وعدهء درمانگرى او به اولاد آدم همان وعده است كه به پدرشان آدم در بارهء گندم داد ، هاى وهوى وهيهاتها براه مىاندازد وبندى بر لبهايت مىزند كه مطابق با خواسته هاى او رفتار كنى . مانند لب بند اسب كه در موقع نعل بندى به دهانش مىزنند بدين وسيله سنگ ناچيز را مانند لعل به تو مىنماياند . شيطان گوشهاى تو را مانند گوش اسب مىگيرد وبراه طمع كارى مىكشاند . نعلى بر پاى تو مىزند كه از دردش از راه رفتن ناتوان شوى . مىدانى نعل شيطان همان تردد ، در سر دو راهىهاى زندگى است ، كه تو را كلافه مىكند ودر تحير اين كنم يا آن كنم ؟ گرفتارت مىسازد . كارى را برگزين كه پيامبر آن را بر گزيده است . نه كارى را كه ديوانه وكودك ناخود آگاه در پيش مىگيرند . تو خود شنيدهاى كه بهشت الهى در ناملايمات زندگى پيچيده است . شيطان صدها افسون وحيله وزيركىها براه مىاندازد ، تا اژدهايى را در جوالى جاى بدهد . او آن قدرت را دارد كه كوهى را مانند كاهى بربايد وتوانايى خود را اثبات كند . اگر آب روان باشد ، از جريان بازش مىدارد واگر حادثهاى از روى جبر زمان پيش آيد ، خندهء سخريهاى براه مىاندازد . برو عقل خود را با عقل ياران الهى دمساز كن ودستور امرهم شورى بينهم را سرمشق زندگى بساز .
149
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 149