نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 103
گوششان ودر سخنانى كه از دهانشان بر مىآيد . آن چه كه بر آنان جلوه مىكرد ، فرعى از خيال صورت او بود ، زيرا هر شغالى توانايى دريافت نقش واقعى او را نداشت ، اگر نقش حقيقى او بر روى ديوارها بيافتد ، خون دل از آن ديوار بيرون مىچكد وآن نقش چنان شكوه وعظمت بر ديوار مىبخشد كه ديوار از دو رويى جمادى ووابستگى به ماوراء طبيعت رها مىگردد وخالص جنبه ماوراء طبيعى به خود مىگيرد . در مقابل يك رويى اهل صفا ، دو رويى ديوار جامد عيب است . اما هيمن كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله سرور آخر زمان پاى به زندگى گذاشت وپيامبريش را اظهار كرد ، بر انكار وكفران آن تبهكاران بيافزود وآن همه تعظيم وتمجيد وداورى دادگرانه به باد فنا رفت . اينان همان سكه هاى قلب بودند كه با ديدن آتش آزمايش سياه گشتند ، مگر سكه هاى قلب راهى بدل پاكان برگزيده خدا دارد ؟ سكه قلب لاف از اشتياق به محك مىزند تا دل باختگان خود را بفريبد وبه ترديد بياندازد ، مردم ناكس به اين لاف زدنها فريب مىخورند ومىگويند : اگر اين سكه نقد با ارزش نبود به سنگ آزمايش اظهار ميل نمىكرد . آرى سكهء قلب محك مىخواهد ولى نه آن چنان كه نادرست بودن آن را آشكار بسازد . از اين سخن هم بگذريم زيرا اگر رشته اين سخن را باز كنم تا روز رستاخيز صدها قيامت سپرى مىشود واين سخن ناتمام مىماند . اين اصل را بدانيد ، آن سنگ محك كه صفت واقعى مورد آزمايش را مخفى بدارد ، نه نورى از معرفت دارد ونه شايستگى محك بودن را . آن آينه كه زشتى رو را به خاطر هر زشت روى وزشت خو پوشيده بدارد آئينه نبوده بلكه موجود منافقى است كه هرگز نبايد به جستجوى آن رفت . برو آئينهاى جستجو كن كه دور از نفاق باشد وراست گويى پيشهء او باشد
103
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 103