نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 640
جمعيّت و سرايت نور او بود كه از نور إبراهيم ، عين آن نار نمرود ، روضه اى از روضههاى بهشت گشت از جهت تمتّع و آسايش إبراهيم - عليه السلام - . < شعر > و لمّا دعا الأطيار من رأس شاهق و قد ذبحت جاءته غير عصيّة < / شعر > و هم از اثر و سرايت آن جمعيت بود در إبراهيم - عليه السلام - در آن حال كه آن چهار مرغ را كه به روايتي يكى طاوس بود ، و يكى خروس ، و يكى زاغ ، و يكى بطَّ ، كشته بودند و پاره پاره كرده و از هر مرغى از آنها پاره اى بر قلَّهء كوهى عظيم ، جدا جدا نهاده ، چنان كه قرآن خبر مىدهد كه : * ( فَخُذْ أَرْبَعَةً من الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ) * [1] پس چون إبراهيم به موجب امر وعدهء * ( ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً ) * [2] آن مرغان را بخواند ، پارههاى آن مرغان ، همه جمع شد و همه زنده گشتند و به تعجيل هر تمامتر بىعصيانى ، پيش إبراهيم آمدند . < شعر > و من يده موسى عصاه تلقّفت من السّحر أهوالا على النّفس شقّت [3] < / شعر > و هم از اثر آن جمعيّت بود و سرايت او در موسى - على نبيّنا و عليه السلام - كه چون سحرهء فرعون ، سحرهاى خود حاضر كردند ، چنان كه قرآن از آن خبر مىدهد كه * ( فَإِذا حِبالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْه من سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى . فَأَوْجَسَ في نَفْسِه خِيفَةً مُوسى . قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الأَعْلى . وَأَلْقِ ما في يَمِينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا ) * [4] و ترسى عظيم از آن اهوال سحر ايشان ، در نفس موسى افتاد و بر نفس شريف او سخت آمد خوف اشتباه سحر به معجزه به نزد قومش ، و حصول خلل به آن سبب در ايمان ايشان ، نه خوف غلبهء سحره . پس از اثر آن جمعيّت از نفس شريف او چيزى سر بر زد كه مترس و عصا بينداز كه آن عصاى تو ، فرو برد و ناچيز كند آن سحرهاى ايشان را ، چه آن سحر ايشان ،