نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 521
إسم الكتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 773)
و حضرت احديّت جمع پيوند مىداد ، تا به آخر به كلى فرمود كه : « اللَّهمّ اجعلني نورا » و به يكبارگى تعيّن تجلَّى احدى جمعى متخلَّص شد ، و از سايهء جملهء مراتب ، به كلى متقلَّص گشت . و آن چه در اين بابها مذكور است كه مصطفى را - صلَّى الله عليه و سلَّم - سايه نبود ، معنيش اين است و نفى سايه ، صورتى هم مىبايد كه بوده باشد ، چه هر معنى را صورتى در عالم حس ضرورى است ، هر چند در ظاهر احاديث صحاح در اين باب خبرى نيامده است . پس ناظم - رضي الله عنه - چون ترجمان اين مقام است ، لا جرم گفت كه مرا سايهء صفتى نمانده است ، در هيچ مرتبه اى كه همرنگ نور ذات و آفتاب تجلَّى نشده باشد ، تا بر من از جهت دفع و تكميل آن به رجعت به سوى مقام تفرقه حكم كند ، بلكه چون من همه نور شدهام و به حضرت احديّت جمع پيوسته ، و همه اجزاى من ، كلّ گشته ، لا جرم كدام اشارت معرفتى الهامى ، يا عبارت علوم برهانى ، يا اسلامى به من و حال و مقام من تواند رسيد . < شعر > و ما ذا عسى يلقى جنان و ما به يفوه لسان بين وحى و صيغة < / شعر > و كدام چيز باشد كه مگر دلى و جانى اكنون القا و اشارت كند به اين حال و مقام من ، يا صاحب دلى ديگر و چه به دهان گرداند و در عبارت آرد زبانى از نشان يا نام من ، يا محجوبى از ميان الهامى به دل و جان رسد ، يا لفظى كه در عبارت آيد . قوله : ما ذا ، ما فيه للاستفهام و ذا ، بمعنى الذي ، كقوله تعالى : * ( ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ ) * [1] . يعنى : چون همه چيز من كلى شده است ، و به ذات تحقّق يافته و جملهء ضروب وحى از جزئيّتى خالى نيست ، به سبب وساطت روحى و ملكى يا اشارت به حالى و جاذبه اى معيّن ، پس كدام چيز در من جزئى مانده است از صفات و احوال كه صاحب دلى به طريق الهام به آن اشارت تواند كرد ، و همچنين چون
[1] النمل ( 16 ) آيهء 30 . الثنوية و المجوس اعتقدوا بالمبدئين : يزدان و اهرمن .
521
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 521