نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 502
مىباشد و در وقت اوايل و اواخر كه هلال مىباشد ، به يكبارگى ، آب كم مىشود و نور ماه عكس و پرتوى از نور آفتاب است ، و هيچ گوشه اى نيست كه از اين نور كه ممدّ درياها است ، اثرى به آن جا نمىرسد كه ابرهاى بارنده ، از آن اثر مدد مىيابند و به باريدن مسامحت مىنمايند . < شعر > و من مطلعي النّور البسيط كلمعة و من مشرعي البحر المحيط كقطرة [1] < / شعر > و از مطلع من ، أعنى حضرت وجود كه جملهء انوار ، از آثار اوست و حكم مبدئيّت و ظهور و اظهار و تربيت و تقويت همه عالم به حكم ايجادى بروى مترتّب است ، اين نور بسيط أعنى آفتاب كه منبسط است بر جهان و تربيت و اظهار و بقا و نشو و نما ، همگى متعلق به آن ، همچون درخشيدن و شعله زدني ، و ذره اى است و از آبخور بحر نامتناهى علم محيط من اين بحر محيط كه پيرامن ربع مسكون درآمده است ، همچون اندك قطره اى . هر چند اين تمثيل و تشبيه به نسبت با واقع از مطابقت سخت دور است ، چه شعاع و جرم آفتاب در مساحت و مسافت با ذره و لمعه ، در تناهي و تصوّر غايت برابرند ، و همچنين بحر يا قطره در ادراك و تعقّل و توهّم غور و نهايت همسرند ، ايشان را با اطلاق و بىنهايتى كنه حضرت وجود و علم چگونه نسبت و مشابهت تواند بود ، امّا چون در كالبد گفت ، همين مىگنجد ، پس ديگر به چه طريق تشبيه كنند . البسيط بمعنى : المبسوط ، كالقتيل و المقتول . < شعر > فكلَّي لكلَّي طالب متوجّه و بعضي لبعضي جاذب بالأعنّة < / شعر > پس همگى ظاهر اين صورت اجمالى و تفصيلى من ، تا جملهء قوا و أجزاء و كليات و جزئيّات و اقسام اعراض و أجسام و أصناف اسما و اوصاف او ، طالب و متوجّه است به همگى باطن اين حضرت و مقام احديّت جمع من ، تا چنان كه در