نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 482
بر حقيقت نفس و روح من و اوصاف ايشان در وقتى كه حقيقت وجود ، مرا ياد حضرت اطلاق و وحدت حقيقى خودش ، مىآمد ، به وساطت و مناسبت وحدت و عدالتى كه در تزيين و تحسين صوت قرآن خوانى با مغنّى صاحب صوت و ألحانى مدرّج است . وجد در اصطلاح قوم ، يافت طلب اين وجود مضاف است مر حضرت اطلاق خودش را به واسطهء فنا و محو كثرت اوصاف و احكام تقييدى و امتيازى و بافت طلب نسبت مجرّد و اعراض خودش را از قيد حكم كثرت مراتب كه تا كنون بر وحدت او غالب بود و چون اين يافت ملكه شود ، از او وجود عبارت كنند ، اكنون چون صوتى موزون با معنيى لطيف مقرون به سمع مىرسد حكم وحدت و عدالت آن صورت و معنى مر احكام و اوصاف كثرت و انحراف را مغلوب و مقهور مىگرداند ، و در آن غلبه حكم وحدت وجود ، در دل يافت مىشود كه همگى واجد را فرو مىگيرد ، منصبغ به حكم توجّه به عالم اطلاق خودش ، پس واجد مر اين حكم توجّه وحدت وجود را به عالم خودش و كربت عدم تمكَّنش از آن نايافت كه فرو گيرنده و غلبه كننده است بر نفس و مزاج او ، در آن سماع و وجد باز مىيابد ، و هو المراد بقوله : وجدت آخذي بوجد ، زيرا كه چون به حكم نشأت حكم قيد او عظيم محكم است و البته تقلَّص و تخلَّصش به حضرت اطلاق و رفع قيد ، ميسّر نمىباشد ، از اين جهت واجد در آن وجد ، كربى و شدتى عظيم در خود ، مىيابد كه او را فرو مىگيرد و به تنگ در مىآورد و ز عقاب و ضجّات را موجب ، اين است . < شعر > كما يجد المكروب في نزع نفسه إذا ما له رسل المنايا توقّت [1] < / شعر > همچنان كه آن كس كه مرگش به تنگ آورده است و كار بر وى سخت كرده در كندن و جدا كردن جانش از تنش ، در خود كربى مىيابد در آن وقت كه رسولان حق از فرشتگان كه بر مرگها و قبض جانها موكلند ، به نزد آن مكروب حاضر
[1] نزع النفس : إخراجها عن البدن . توفّت ، من توفاه اللَّه : اماته . همچنان آن كس كه مرگش تنگ در . . . م .
482
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 482