نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 476
را نيز از آن حضرت و مشاهدهء او ياد مىدهد ، تا همگى ظاهر و باطن مرا آن حضرت و ياد او فرو مىگيرد ، و ياد و شهود او از ظاهر به باطن مىرود و از باطن به ظاهر مىآيد ، چنان كه در آن أبيات سابق گفته شد و تطابق مثالين حاصل مىشود . < شعر > و يحضرني في الجمع من باسمها شدا فاشهدها عند السّماع بجملتي < / شعر > و آن كس كه شعرى مىخواند و به آن غنايى مىسرايد و به آن چه مىگويد نام حضرت معشوق مرا به ياد مىدهد ، و به آن واسطه مرا در حضرت جمع و احديّت كه مجمع اسماى اوست حاضر مىگرداند ، تا من در آن حضرت نزد آن سماع به همگى ظاهر و باطن خودم مشاهدهء جمال آن حضرت مىكنم و به آن ملتذّ و طربناك مىشوم . < شعر > فتنحو سماء النّفخ روحي و مظهري المسوّى بها يحنو لأتراب تربتي [1] < / شعر > پس قصد مىكند روح من به سوى بالاى عالم نفخ كه هر روحى منفوخ ، به حكم « وَنَفَخْتُ فِيه من رُوحِي » از آن عالم متعيّن شده است ، و به هيكلى و صورتى انسانى مضاف آمده ، أعنى روح من به عالم و مركز و حقيقت خود ميل و توجه مىكند ، و اين صورت عنصرى من كه مظهر اجمالى حقيقت من است ، و از اخبار « فَإِذا سَوَّيْتُه » او مراد است ، ميل مىكند به سوى [2] همزاد خودش در اين عالم خاك خود ، يعنى قواى مزاجى ، به حكم شفقت بر ايشان به مددى كه از او به ايشان مىرسد ، يعنى در آن سماع و حضور در مقام جمع روح و مزاج از حضرت دوست اثرى مىيابند ، روح از عالم وحدت وجود و نفس و مزاج از عالم كثرت علم به معلوماته كه هر دو تجلَّى يك ذاتند ، پس آن اثر هر يك را از اين روح و مزاج
[1] ينحو : يقصد . النفح ، من نفحت الريح : هبّت باردة . مظهرى : صورتى . المسوى : المصنوع : يحنو يميل لأتراب ، الواحد ترب : المساوى في السنّ . تربتى : ترابى ، مقبرتى . [2] همزادان خودش در اين عالم خاك اعنى به سوى قواى مزاجى به حكم شفقت بر ايشان - خ - . و في نسخة م : اعنى به سوى قواى مزاجى . . . م .
476
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 476