نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 475
ذكر الورق و أراد الغصن ، بطريق اطلاق اللازم على الملزوم . و شدت من الشدو و هو انشاد الشعر . < شعر > و ينعم طرفي ان روته عشيّة لإنسانه عنها بروق و اهدت [1] < / شعر > و خوش عيش شود چشم من أعنى روشنايى ، چون روايت مىكند ذكر حضرت معشوق را در شبانگاهى برقها كه بجهد و روشنايى دهد ، و هديه مىآورد مر اين ذكر مذكور را آن برقها ، از آن حضرت به سوى مردم چشم من . يعنى : مردم چشم به آن برقها روشن شود ، و به آن روشنايى مر آن حضرت را در آن بروق مشاهده مىكند ، و به آن مشاهده متنعّم مىگردد ، و به سبب آن كه غالبا برق شبانگاه جهد ، و كبوتر در چاشتگاه نوحه به حدّ كند ، لا جرم غناى كبوتر را به چاشتگاه ، و بروق را به شبانگاه اضافت كرد . < شعر > و يمنحه ذوقي و لمسي اكؤس الشراب إذا ليلا عليّ أديرت < / شعر > و كأسات شراب و اقداح و اكواب شربتهاى ناب مر حسّ ذوق و لمس مرا ، ياد حضرت معشوق عطا مىدهند ، چون در شب گردانيده شوند بر من آن اقداح و كأسات . يعنى : در هر قدح شربتى كه مىخورم ، حسّ ذوق و لمس من از آن ياد حضرت معشوق [2] مىيابند ، و حضرت او را در آن شربت مشاهده و ادراك مىكنند . < شعر > و يوحيه قلبي للجوانح باطنا بظاهر ما رسل الجوارح أدّت [3] < / شعر > و دل من مىرساند ذكر حضرت معشوق را به قواى باطن من در حال بطون ايشان ، به واسطهء ظاهر آن چه رسولان جوارح و اعضا به دل من مىرسانند ، يعنى از محسوسات آن چه ظاهر اعضا و جوارح به دل من مىرسانند ، دل من در آن محسوسات و آثار ظاهر ايشان حضرت معشوق را مشاهده مىكند ، و قواى باطنى
[1] انسان العين : بؤبؤها . [2] . . . ياد حضرت معشوق مىباشد - م . [3] الجوانح : الصّلوع . الجوارح : الأعضاء ، الواحدة جارحة . ادّت : أوصلت .
475
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 475