نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 474
آگاه شو ، اى سامع مسترشد ، و بيدار باش از جهت آن ، تا دريابى مر نقل حس ، أعنى حواسّ خمسه را به سوى نفس ، - أعنى - خ - چيزى را كه هم نفس پيدا كرد از محسوسات ، هم چون نسيم و آواز ، و بروق برق و مثل آن ، و اين نقل حواس مر اين محسوسات را به نفس ، به القايى است كه به اول نظر دريافته شود بىفكرى و رويّتى ، و حال تو در اين تنبّه اعراض بايد ، كه باشد از هر علمى كه به طريق دراست دانسته اى از اقوال حكما در كيفيّت حقيقت اشيا . يعنى : آن چه نفس و روح از معنى دريافتند ، چون دانستى ، اكنون حاضر شو مر تقرير آن را كه نفس و روح از صورت در مىيابند ، و حواس به ايشان نقل مىكنند از صور محسوسات كه اين جمله صور محسوسات را خود ، هم نفس پيدا كرده است در عالم حسّ ، لانبساطها فيه . < شعر > لروحي يهدى ذكرها الرّوح كلَّما سرت سحرا منها شمال و هبّت [1] < / شعر > به سوى روح من هديه مىرساند باز حضرت معشوق را هر نسيمى ، هر گاه كه در سحرگاه باد شمال مىوزد از حضرت معشوق . مراد از اين ذكر ، ذكر ذاتى است كه عين مذكور است . يعنى : در هر نسيمى حضرت معشوق را به مناسبت لطف و سريان ، مشاهده مىكند روح من . < شعر > و يلتذّ إن هاجته سمعي بالضّحى على ورق ورق شدت و تغنّت [2] < / شعر > و لذت مىيابد گوش من و روح من از آن حيثيّت ، چون كه ذكر حضرت معشوق را بر مىانگيزد كبوترى كه به وقت چاشتگاه بر اوراق و أغصان هر درختى قصهء دردى مىخواند و سرود مىگويد . يعنى : در آن آواز كبوتر ، حضرت معشوق را مشاهده مىكند سمع و سامع من - و - خ ل - از آن ملتذّ مىشود .