نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 471
إسم الكتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 773)
- در مشرب تحقيق - لا جرم گفت : « به طرف تخيّلى . . . » ، چه تخيّل استحضار صورتى خيالى است از عالم مثال . < شعر > و يحضرها للنّفس وهمي تصوّرا فيحسبها في الحسّ فهمي نديمتي [1] < / شعر > و بعد از مشاهدهء فكر و ذكر ، مر ديدار و گفتار آن حضرت را در آن معنى حسن صورت و صوت قرائت آيتى از آن سوره ، قوّت وهمى من كه معنى را به صورت آوردن ، و صورت را به معنى بردن ، از خصايص اوست ، از جهت آن با نفس من به جميع قواها ، ادراك حضرت معشوق از آن معنى مذكور تماما تواند كرد ، آن حضرت را در صورتى خيالى حاضر و مصوّر مىگرداند ، تا قوّت فهم نفس من آن حضرت را در حسّ حاضر و نديم مىانگارد ، و همنشينى قديم مىشمارد . < شعر > فأعجب من سكري بغير مدامة و أطرب في سرّي و منّي طربتي < / شعر > پس عجب مىدارم اكنون از اين مستى و شور و شغب و ظهور به صورت طرب كه مرا حاصل شد ، بى آن كه شرابى ظاهر حاضر شود و طربناك و خوش مىشوم در باطن و سرّ خودم ، و اين خوشى و طرب من هم از ذات من است نه از امرى خارج ذات من ، اكنون كه همهء أجزأ و اعضا و ظاهر و باطن من در كار آمدهاند . < شعر > فيرقص قلبي و ارتعاش مفاصلي يصفّق كالشّادي و روحي قينتي [2] < / شعر > پس از اين طرب كه مراست از حقيقت ذات خودم ، دل من كه اين بضعهء صنوبرى است در تجويف ايسر من ، در رقص است و خلق آن را بر علت خفقان از انحراف مزاج حمل مىكنند ، و اين لرزيدن بندهاى دست من از غايت طرب هم چون مغنّى و قوّالى دست مىزند و تصفيق مىكند ، مردم آن را بيمارى ارتعاش از اثر ضعف و پيرى و سوء مزاج مىپندارند ، و روح من كه از مشاهدهء آن حضرت در
[1] التصور عبارة عن حصول صورة الشيء و معناه في الذهن . [2] الشّادى : المغنّى . و القينة : المغنّية .
471
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 471