نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 254
و اضافت اسما و صفات از قول و فعل و علم و عمل و غير آن ، به خودى خودت در تو باقى و ثابت است ، و تو در بند آنى كه آن را وسيلت وصول به جناب وصل ما سازى ، چنان است كه مىخواهى كه در خانههاى مراتب وصل حضرت ما ، از راه پشت و بأم درآيى ، و هرگز كس را اين ميسّر نشود و از اين راه بى راهى بقاى اين هستى و آگاهى مضاف به تو كه پشت و بأم اين خانه هاست ، هيچكس به اين خانههاى مراتب وصل ما نرسيده است و نتواند رسيد . چه اطراف اين بارگاه از باروى عزت * ( فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّه جَمِيعاً ) * [1] و سدّ محكم * ( وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ من ظُهُورِها وَلكِنَّ الْبِرَّ من اتَّقى وَأْتُوا الْبُيُوتَ من أَبْوابِها ) * [2] حصني عظيم منيع دارد و باز درهاى آن خانههاى اسما و صفات كه مراتب وصل مايند و آن درهاى محض فنا و محو آثار و حظوظ است ، بالكليّة از كوفتن چون تويى كه هنوز از سر حظوظ خود برنخاسته اى و لذت وصال ما بقيّتى از هستى خود مىطلبى ، چنان بسته است كه هرگز به اين كوفتن تو گشاده نشود . - و الله المرشد إلى الصواب خ ل - . < شعر > و بين يدي نجواك قدمت زخرفا تروم به عزّا مراميه عزّت [1] < / شعر > النجوى : السرّ ، و الزخرف : الزينة المموّهة ، و المرمى : المقصد . و در پيش اين سرّ تمنّاى وصال و طلب اتصال كه در اين نفس تو پنهان است ، از اين دعاوى و سخنان آراستهء مموّه بى اصل پيش آوردى ، و به آن سخنان مزوق و دعاوى مزخرف ، چيزى مىطلبى از وصل حضرت ما كه غايات آن سخت عزيز و نايافت است ، و هيچ [2] غيرى را اصلا و رأسا ، به آن راه نيست . < شعر > و جئت بوجه ابيض غير مسقط لجاهك في داريك خاطب صفوتي < / شعر >
[1] النجوى : المناجاة ، السرّ الزخرف : الذهب . مراميه : مطالبه ، الواحد ، مرمى . عزت : امتنعت . [2] يعنى طالب وصل ما بايد به كلى از خود بگذرد و بنيان وجود مجازى خود را خراب نمايد و امانت را به اهل آن رد نمايد . [1] يونس ( 10 ) آيهء 65 . [2] البقرة ( 2 ) آيهء 189 .
254
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 254