نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 250
است و نابيناى مادرزادى و به سبب اين نابينايى ، در اين حال در ميانهء راه عشق من و آن ميل تست به سوى نفس و حظوظ خودت ، از سير باز ايستاده اى و از او تجاوز نمىتوانى كرد ، زيرا كه عشق را طرف افراطى و طرف تفريطى ، و ميانه اى هست . اما طرف تفريطش ، عدم تصرّف و تمكَّن عشق است از ازالت حظوظ و اوصاف و مرادات نفس بالكليّة كه احكام ما به الامتيازند و اين مجرّد تمنايى بيش نيست . و امّا طرف افراطش ، كمال تمكَّن عشق است در ولايت هستى مجازى عاشق و افناى او بالكليّة - ذاتا و صفاتا - حتى عن نظره و التفاته إلى نفسه ، بل عن نظره إلى المعشوق بل عن العشق ايضا . و هي التي نسمّيها الحيرة العظمى ، المضاف إلى أكابر الأكابر . و امّا ميانه اش آن است كه ، عشق در نهاد عاشق تصرّف كند ، تا عاشق به فناى اوصاف خود تن در دهد ، ليكن به فناى اوصافى كه مانع باشند از وصول به حضرت معشوق و حايل شوند ميان عاشق و ميان لذّت نفس او از معشوق و حينئذ ، تعلق عشق به تحصيل آن لذّت نفس باشد ، نه به حضرت ذات معشوق ، و عاشق به سبب آن پوشش مذكور پندارد كه متعلق ميل و محبّت او ، حضرت معشوق است و همه جنگها و عتابهاى عشّاق با معشوقان ، بنا بر اين پندار است از اين مقام مذكور و اين پندار است كه او را از راه راست و جادهء روشن عشق حقيقى نابينا كرده است و در ميانهء راه عشق نزد تعلَّق و ميل به غير معشوق حقيقى كه لذت نفس است ، باز داشته ، و اقتصاد و مراعات وسط در همه چيزى مطلوب است و پسنديده و افراط ناپسنديده ، الا در طلب معشوق و عشق ، بلكه افراط در او از شرايط بزرگ است . پس معلوم شد كه تو عاشق غير منى نه عاشق من . < شعر > و غرّك حتى قلت ما قلت لا بسا به شين مين لبس نفس تمنّت [1] < / شعر >