نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 242
پس اگر به سبب طريان حالى در اثناى سلوك از اين تجلَّى باطنى ، چيزى روى نمايد و هنوز روح سالك از نفس تميز نيافته و احكام روحانيش با احكام و اوصاف نفسانى و جسمانى مختلط و ممتزج باشند ، و قلبى كه على ما ينبغي من حق هذا التجلَّي الباطني ، مر او را به آن قلب تلقّى تواند كرد ، هنوز حاصل نيامده و اين احكام و قوا و اوصاف روح و نفس و مزاج را اكنون با اين تجليى باطنى و اثر او هيچ مناسبت و ملائمتى ثابت نى ، لا جرم اين تجلى را اثرش به حكم وحدته و قوّة بطونه و إطلاقه ، در اين حال بر اين سالك جز به صورت و نعت جلال و هيبت و قهر و سلطنت ظاهر نشود . و حينئذ آن احكام و اوصاف را مقهور و مغلوب گرداند و درهم شكند و متلاشى كند ، كه عذاب و قتل و جنون سالكان جمله اثر آن قهر و غلبه است و چون ظهور حكم آن تجلى ، به صورت قهر و هيبت ، به سبب عدم تمكَّن قابل است از ظهور در او على ما ينبغي ، نه به حكم عين آن تجلى ، لا جرم از آن به لفظ نعت عبارت فرمود كه امرى عارضى است ، نه به وصف كه امرى اصلى ذاتى است . پس مىگويد : كه چون من آن نعت را از تو صادر مىبينم ، آن عذاب مرا عذب مىنمايد و كشتن ، شيرين مىآيد [1] و هو المراد بقوله : < شعر > و سرّ جمال عنك كلّ ملاحة به ظهرت في العالمين و تمّت < / شعر > و سوگند به سرّ جمالى كه از تو و ذات مطلق تو به قوابل عالم تجاوز و سرايت مىكند ، و هر شيرينى و نمكينى و مناسبت و ملايمتى پوشيده ، كه در وصف و تقرير نمىآيد ، در همه عالم و عالميان به آن سرّ جمال ظاهر و تمام شده است . معنى جمال و حقيقت او كمال ظهور است به صفت تناسب و ملايمت « سواء كان خارجا عن الشخص او داخلا فيه » كما جاء في الحديث « إنّ رجلا قال : يا رسول الله ،
[1] < شعر > عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد و اين عجب من عاشق اين هر دو ضد در بلا هم مىچشم لذات او مات اويم ، مات اويم ، مات او < / شعر >
242
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 242