نام کتاب : ترجمه و تفسير نهج البلاغه ( فارسي ) نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 214
نشده است . 2 - « وَالَّذى بَعَثَه بِالحَقِّ وَالصطَفاه عَلَى الخَلقِ ما انطِقُ الَّا صادِقا » [1] ( سوگند بخدايى كه پيامبر را به حق برانگيخته و او را بر همهء مردم گزيده است ، سخنى جز صدق نمىگويم ) . مگر دروغ جز زبونى و بىشخصيتى علت ديگرى دارد وقتى كه يك انسان حاضر شود كه به هست بگويد نيست و به نيست بگويد هست ، بطور قطع اثبات مىكند كه شخصيت او در مقابل واقعيت مقاومت ندارد ، بلكه محور اصلى موجوديت او هوى و هوسهاى پستى است كه به مبارزه با شخصيت خويشتن آماده شده است . در آن هنگام كه راستگويى فسادى در دنبال داشته باشد ، كه آن فساد از نظر قانونى بايستى منتفى گردد ، اين راستگويى كار نابجايى است ، ولى نه از آن جهت كه هست را مبدّل به نيست ، يا نيست را مبدل به هست مىنمايد ، بلكه هر انسانى اين وظيفهء قانونى را دارد كه به ريشه كن كردن هست يا نيست فاسد اقدام كند ، وقتى كه آتش كتابخانه اى را به كام خود مىكشد ، واقعيتى در جريان است كه عبارت است از سوختن كتابخانه ، ولى چون واقعيت فاسديست ، لذا بايستى نابود شود . هنگامى كه شخصى به ديگرى اهانت مىكند و من از آن اهانت مطلع ميشوم ، با اين جملهء « آن شخص به تو اهانت كرد » واقعيتى را بيان مىكنم . امّا چون اين ابراز واقعيت ، فسادى را بدنبال خواهد آورد كه هر انسانى بايستى از وقوع آن جلوگيرى نمايد ، لذا ناديده گرفتن من آن اهانت را بمنزلهء جلوگيرى قانونى از فساد مىباشد . و اگر شخص اهانت شده يا ديگران از من سؤال كنند ، آيا آن شخص به شخص مفروض اهانت كرده است مىگويم : نه ، آن شخص اهانت ننموده است . در اين صورت كارى كه من كردهام ، اينست كه پديدهء فسادانگيز اهانت را با