نام کتاب : ترجمه و تفسير نهج البلاغه ( فارسي ) نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 93
مورد دوم - هنگامى كه حيات يك فرد تبديل به ضدّ حيات گردد : حيات اصيلترين هدفها است اگر تبديل به ضد حيات نگردد پديدهء حيات چنانكه اثبات كرديم ، اصيلترين هدفها در قاموس بشرى است . هيچ عاملى نمىتواند باين منطقهء ممنوع الورود وارد شود ، مگر در صورتى كه تبديل به ضدّ حيات گردد و مزاحم حيات ديگران شود . مزاحمت حيات ديگران از مبارزه با حيات خويشتن آغاز مىگردد ، باين معنى كه تا انسان به ضرورت و ارزش حيات خود پاى بند باشد ، نمىتواند مبارزه اى با زندگى ديگران نمايد . بتوضيح اين كه در مرحلهء نخست ضرورت و ارزش حيات آدمى مختل مىگردد ، و اين اختلال اگر با وسايل مناسب معالجه نشود ، موجب شروع مبارزهء درونى با خويشتن مىباشد ، يك طرف خصومت طبيعت حيات است كه مىخواهد بطور قانونى ادامه پيدا كند و طرف ديگر عبارت است از عامل اختلال كه در درون آدمى ريشه انداخته است . هنگامى كه عامل اختلال پيروز مىشود ، نخست حيات خود را از ضرورت و ارزش ساقط مىكند . اين سقوط منحصر بهمان حيات جزئى خويشتن نمىباشد ، بلكه به ضرورت و ارزش حيات كلى سرايت نموده و آن را نيز ساقط مىنمايد ، در اين صورت است كه حيات چهرهء ضد حيات به خود مىگيرد . پس در حقيقت انسانى كه دست به حيات ديگرى مىبرد و نابودى آن را مىخواهد اولا دست به خودكشى برده و حيات خود را نابود كرده سپس دست به نابودى ديگرى دراز مىكند . اين موضوع در آيهء شريفهء * ( « وَلَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الأَلْبابِ » ) * [1] ( در قانون قصاص حيات شما تضمين مىشود ، اى خردمندان ) منعكس است . بنا بر اين موقعى كه در بارهء كسى قصاص علمى مىشود ، در حقيقت انسان زندهء واقعى كشته نمىشود ، بلكه موجودى از قلمرو حيات بر كنار مىشود كه ابتدا با خويشتن مبارزه كرده و حيات حقيقى خود را تباه نموده و بصورت ضدّ و مزاحم حيات كلى در آمده است و قانون