نام کتاب : ترجمه و تفسير نهج البلاغه ( فارسي ) نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 271
( هان اى مردم ، سوگند به آن خدايى كه دانه را شكافت و ارواح انسانى را آفريد ، اگر آمادگى بيعت كنندگانم را نمىديدم و اگر حجّت خداوندى بوجود يار و ياور براى من تمام نشده بود و اگر پروردگار عالم هستى تعهّدى از دانايان براى عدم تحمل تعدى ستمكاران و محروميت ستمديدگان نگرفته بود ، افسار اين خلافت را بگردنش مىانداختم و رهايش مىكردم و با همان پياله اى كه آغاز خلافت را سيراب كردهام ، پايانش را هم رو بهمان سرنوشت مىفرستادم . و ارزش اين دنيا را [ كه شما را از عظمتها و اعتلاهاى انسانى محروم ساخته است ] در نزد من ناچيزتر از اخلاط پاشيده از بينى بزغاله ، در مىيافتيد . ) برويد از عبد اللَّه بن عباس بپرسيد : قال : ابن عبّاس دخلت على امير المؤمنين بذى قار و هو يخصف نعله ، فقال : ما قيمة هذه النّعل فقلت : لا قيمة لها فقال عليه السّلام : و الله لهى احبّ الىّ من امرتكم الَّا ان اقيم حقّا او ادفع باطلا [1] . ( ابن عباس مىگويد : [ در راه بصره ] در منزلى بنام ذيقار بر امير المؤمنين وارد شدم ، او كفش خود را مىدوخت ، بمن گفت : ارزش اين كفش چيست عرض كردم : ارزشى ندارد . فرمود : سوگند بخدا ، اين كفش براى من از زمامدارى شما محبوبتر است ، مگر حقّى را بجاى بياورم يا باطلى را از بين ببرم ) . بياييد ارزش رياست را از ديدگاه من دريابيد اگر رياستى كه من پذيرفتهام و شما در بارهء آن با من تعهد نمودهايد ، عبارتست از احساس برترى بر ديگران و قدرت بر انتقام و سهولت كاميابى از لذايذ كه با كشيدن عصارهء حيات شما ، به آنها دست خواهم يافت و متورم ساختن « خود طبيعى » كه سدّ راه صعود « من انسانى » شما به قلَّههاى مرتفع كمال است ، من اين رياست را بىارزشتر از قيمت يك كفش مستعمل مىدانم كه مدّتى وسيلهء خوبى براى راه رفتنم بوده است . چگونه من آن كفش را كه مدتى از زمان وسيلهء انتقال جسمانى من از نقطه اى